روز دختر
بزرگترین سرمایه دختر و زن مسلمان «حیا» است
که ثمره آن، مهار شهوت و تضمین عفّت او خواهد بود
(پیامبر اکرم)
بزرگترین سرمایه دختر و زن مسلمان «حیا» است
که ثمره آن، مهار شهوت و تضمین عفّت او خواهد بود
(پیامبر اکرم)
دلم می خواهد برایت عاشقانه بنویسم :
می خواهم از آمدنت بگویم .. از رسیدنت …
از پایان شب های بلند غیبتت ….
عشق من : آرزو می کنم روزی بیایی و در حضورت
برایت جشن آغاز امامت بگیرم
مولاجان … بیا ببین : هنوز که نیامده ای ،
ب
کلبه ام را به نور وجودت مُنور کنی عزیز …
در بالای مجلس برایت جایگاهی تدارک دیده ام
که همیشه به یادت خالی می ماند ! راستی چرا نمی آیی ؟
میهمانانم هر سال در جشن امامتت سراغت را از من می گیرند
که آقایم کجاست ؟
چرا دیر کرده ! چرا به میهمانی خودش نرسیده ؟! …
نمی دانم جانِ مهدی : جوابشان را چه بگویم ؟
اما با لبخندی به یاد آمدنت به آنها می گویم در راه است :….
آقایم در راه مانده ، میرسد .. !
بیا ببین آقاجان : برای هدیه به میهمانان مجلست
از جمکرانت - نقش - خانه ات را آورده ام
تا با دیدن خانه ی آسمانی ات
که برای آمدنت دعای فرج بخوانند… ا
گر شد به میهمانی ام بیا مولاجان : قول رسیدنت را داده ام ..
لااقل سَری به بزم عاشقانه ام بزن مولاجان :
شادمانه هایم برایت دلتنگ اند ..
شهید: حمید الله یاری
آری، خدا حافظ ای شبهای تار . که من اینک به روز روشن قدم می نهم. ای روزگار: خدا حافظ. من دیگر بازیچه دست تو نمی شوم زیرا قدم به میدانی نهاده ام که مردانش، خود نگارنده تاریخ هستند ….
شهید :محمد سبزی
خدایا: من شمعم، می سوزم تا راه را روشن کنم، تنها از تو می خواهم که وجود مرا تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی بماند ….
شهید: ابن یامین جهاندار
خدا یا چه بگویم از آن بسیجی کم سن و سال با این که خاک سر و رویش را پوشانده و خستگی و بی خوابی در چهره اش نمایان می باشد، می بینی در حال عبادت است و از خدا می خواهد که این کارها را به درگاه خودش قبول کند و در همین حال به ندای خداوند خود لبیک گفته و توسط از خدا بی خبران عراقی به شهادت می رسد .
شهید: حسن خاکسار
آنان که رفتند کار حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی بکنند وگرنه یزیدیند .
: شهید:ناصر دشتی پور
اضطراب و نگرانی از آینده و تاثر و افسوس بر گذشته از جمله موانعی هستند که اگر در روح کسی نفوذ نماید عزم و تصمیمش را در هم می شکند و او را خود باخته و مرعوب می سازد. الهام گیری از انبیا در زندگی موجب از بین رفتنی کنواختی در زندگی است.
شهید: سید منصور بیاتیان
اگر کشته شدم مرا غسل ندهید، چون ننگ است کسی که معلمش، حسین (علیه السلام) را غسل نداده اند خودش را غسل دهند. مادرم به تو گفته بودم که عاشق خدا هستم و اینک آمده ام تا در صحرای کربلای ایران، در کنار کاروان حسین زمان، خمینی بت شکن کاروانی از خون بسازم .
شهید :مهدی شریعتی
شما ای ملت قهرمان و ای ملت امام تذکر که هر مکتبی و هر امتحانی و آزمایشی نهایتاً کارنامه ای دارد و معیارهایی که صادق از کاذب بشناسد و مکتب ما مسلمین نیز چنین است. مکتبمان اسلام عزیز و دروسش دروس هدایت و هدفش تحقیق به اهداف الهی است. اما امتحان بسی مشکل است و جهاد با نفس و قتال با کفر و نفاق است.
من یک دخترم
شهادت را دوست دارم
مدافع حرم بودن را دوست دارم
ولی نمیخواهم مدافع حرم باشم
میخواهم مادری باشم که در دامانش هزاران مدافع حرم پرورش می یابند…میخواهم شهید پرور باشم
من شهید علی خلیلی را دوست دارم
اما نمیخواهم شهید علی خلیلی باشم
میخواهم مادری باشم که در دامانش علی خلیلیها پرورش میابد
میخواهم همسری باشم که شوهرش را با عشق برای دفاع از حرم بدرقه میکند
من یک دخترم
امام خامنه ای را دوست دارم
اما نمیخواهم امام خامنه ای باشم
میخواهم مادری باشم که امام خامنه ای هارا می پروراند
میخواهم رهبر پرور باشم
یک مرد فقط میتواند امام باشد
اما یک زن هم میتواند امام باشد هم تکیه گاه یک امام و هم در دامان خود سه امام بپروراند…. حضرت زهرا سلام الله علیه
من یک خواهرم
من میخواهم حضرت زینب سلام الله علیه باشم
که سکان دار چهار امام بود
من یک دخترم
یک دخترطلبه
برادران طلبه تنها میتوانند سرباز امام زمان عجل الله باشند
ولی من…هم سربازم ، هم کسی هستم که در دامانم سربازان امام را پرورش خواهم داد
من یک دخترم….
باید مادری می بود
تا خداوند به او وحی کند
که فرزندت را در آب بیانداز
و زنی که مهر او به دلش افتاد… آسیه
تا حضرت موسی بتواند به پیامبری برسد
بدون پدر پیامبری متولد میشود…. ولی بدون مادر هرگز…. همانطور که حضرت عیسی در دامان حضرت مریم متولد شد
اگر حضرت خدیجه سلام الله نبود… اگر حضرت زهرا سلام الله نبود… اگر سمیه نبود… رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله ناتمام میماند
اولین کسی که اسلام را پذیرفت حضرت خدیجه بود
اولین شهید اسلام سمیه بود
من یک دخترم….
هميشه فکر می کردم چون “گرفتارم” به “خدا” نمی رسم
ولی حالا فهميدم چون به “خدا” نمی رسم، “گرفتارم”
.
خدايا
در دو راهی زندگی ام
تابلوی راهت را محکم قرار بده
نکند که با نسيمی راهم را کج کنم . . .
.
من خدايی دارم ، که در اين نزديکی است
نه در آن بالاها
مهربان ، خوب ، قشنگ
چهره اش نورانيست
گاهگاهی سخنی می گويد ، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد ، او مرا می خواند ، او مرا می خواهد …
.
دلم کـــــــــــمی خدا ميخواد…
کمی سکـــــــــــوت…
کمی دل بريدن ميخواد…
کمی اشک…
کمی بهت…
کمی آغوش آسمــــــــانی
کمی دور شدن از اين آدمها…!
کمی رسيدن به خــــــــدا…
ای کاش کتیبه قـبـرم
در انعکاس پرتو خورشـید
نـام شـهـیـد داشـت…
ای کاش کتیبه ی قلبم
در پاسخ گلوله ی دشمن
خـون شـهـیـد داشت…
ای کاش این تـن خاکی
در واپسین لحظه ی بدرود
در آخـریــن وداع
بوی شهید داشت!
یادمون باشه اگر شهید نشیم، باید بمیریم.
نقطه سرخط…
چند روز بعد از عملیات بود…
یه نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار دستش بود…
هر جا می رفت همراه خودش می برد…
از یکی پرسیدم…
این بچه چشه…
گفت…
آر پی جی زن بوده…
توی عملیات اون قدر آر پی جی زده که دیگه نمی شنوه…
باید براش بنویسی تا بفهمه…
گوش هاش رو داد تا چشم و گوشمون باز بشه…
چشم و گوش مون که باز نشد هیچ…
بماند…