کرامت امام رضا
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
آقاي سـيد اسـحاق حسـيني کوهسـاري از اسـاتيد دانشـگاه و گروه تفسير مؤسسه امـام(ره)ميگفتنـد: يکبـار بـا رفيقـم به اين فکـر افتاديم کـه خوب اسـت يكي از ايـن معجـزات و کراماتي را که به ائمه نسـبت ميدهند، ببينيم.
تصميم گرفتيم يک سـفر بـه مشـهد برويـم و حاجتمان اين باشـد که يکـي از کرامـات امام رضـا را ببينيـم.
در يکـي از شـبهايي کـه معروف بـود امام رضـا مردم را شـفا ميدهند و حوائـج را بـرآورده ميکننـد، بـه حـرم رفتيم و بنا گذاشـتيم شـب تا صبـح در حرم بمانيـم. آن شـب افـراد زيادي براي توسـل و گرفتن شـفا آمده بودنـد. يک نفر نابينا بـود كه اصلا اندام چشـم نداشـت.
حالا يکي هسـت چشـم دارد ولـي نميبيند، اما اين فرد اصلا اندام چشـم نداشـت و جاي چشـمانش پوسـت بود. اين نابينا را آنجا خوابانـده بودنـد و اطرافيانش متوسـل شـده بودنـد. ما هم پيش خودمـان گفتيم، اگر ببینيـم کـه امـام رضا به اين چشـم بدهد، ديگر قابل تشـکيک نيسـت.
ايشـان ميگفـت: رفتيـم آنجا و كنار اين نابينا نشسـتيم. اوايل شـب مقـداري دعا و زيـارت خوانديـم. رفيقـم پس از مقداري دعا و زيارت خسـته شـد و خوابش گرفت.
او رفـت، ولـي مـن گفتم: مـا که آمدهايـم براي هميـن، مـن ميمانم حالا يا مشـاهده ايـن كرامـت نصيبـم ميشـود يا نميشـود؛ حتي اگر نشـد هم يـک شـب را در حرم احيـا گرفتـهام.
بـا اينكـه خيلي خوابم گرفتـه بود همينطـور ماندم و چشـمانم را به ايـن فـرد دوختـه بـودم. اواخر شـب، نزديک سـحر بود كـه همينطورکه بـه اين آقا چشـم دوخته بودم، ديدم شـکافي در جاي چشـمانش پيدا شد و سـپس آرام آرام پلک
و مژههـا و عضو و انـدام… حالـم تغييـر کـرد و نتوانسـتم ديگـر خـودم را نگـه دارم.
آنچنـان متعجب شـدم که ديگـر نتوانسـتم آرام بگيرم.
فريـاد ميکشـيدم و گريـه ميكردم. مـردم متوجه من شـدند و سـراغ مـن آمدنـد تا ببيننـد چه شـدهام.
برگرفته از سـخنرانيخنراني عالمه مصباح يزدي در مراسـم عزاداري
حضرت امام جـواد در تاريخ 1389/08/15