وعده های غذایی رهبر در دوران طلبگی
قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: با هجرت حضرت آِیت الله خامنه ای از مشهد به قم، برای حضور در درس خارج آیت الله بروجردی بی تردید یکی از سخت ترین دوران طلبگی ایشان رقم خورد، به نحوی که معیشت و خوراک این بزرگوار مانند بسیاری دیگر از طلبه ها سخت و طاقت فرسا گردید و گاه پیش می آمد که روزی یکبار غذا صرف می نمودند!
آنچه در آن دوران در میان هم حجره ای های حضرت آیت الله خامنه ای و خود ایشان خورده می شد، در حد نان و ماست و خیار، یا نان و پنیر و انگور، گاه تخم مرغ و سیب زمینی بود و هزینه ی همین اقلام نیز گاهی تامین نمی شد. برخی از طلاب مدرسه حجتیه و از جمله حضرت آیت الله خامنه ای گه گاه پیش می آمد که به نانوایی و بقالی بدهکار می شدند و یکی از این طلبکاران همیشگی، شیخ حسن بقال بود که در کوچه مدرسه حجتیه مغازه داشت و مایحتاج طلاب را به صورت نسیه به آن ها می داد و جالب است بدانید حضرت آیت الله خامنه ای در وصیت نامه ای که در فروردین 1342 ش نوشته بودند، بدهی های خود را این گونه بیان فرمودند: «شیخ حسن بقال کوچه مدرسه حجتیه، کتابفروشی مروارید و…»
عسرت و تنگدستی طلاب آن دوره، سفره آنان را پر از داستان های ریز و درشتی کرده بود، هر چند می توان احتمال داد که با گذر زمان فقر نهفته در این داستان ها کم رنگ تر شده باشد، اما همچنان در اواخر دهه سی گریبانگیر بیشتر طلاب قم بود که شاید ذکر تعدادی از آن ها خالی از لطف نباشد.
تخم مرغ بی روغن!
غذای رایج برادران خامنه ای (سید محمد و سید علی)، هنگامی که در مدرسه حجتیه قم و به دور از خانواده به سر می بردند غالباً تخم مرغ بود. تخم مرغ ها را در ظرف داغ شده ای که روغن نداشت می شکستند و نیمرو می خوردند به این علت که روغن گران بود و امکان قراردادن آن کنار دیگر مواد غذایی وجود نداشت.
غذای دیگر آنان، نان و کره بود که گاه با مربا نیز همراه می شد. در این بین کمتر اتفاق می افتاد که غذایی بپزند و اگر پخته می گردید، چیزی جز ماش پلو نبود، به نحوی حضرت آیت الله سید علی خامنه ای می فرماید: «این بهترین و آبرومندانه ترین غذای من بود که خیلی اوقات [به واسطه آن] میهمان دعوت می کردم».
آبگوشت 13 ریالی
در این دوره شیخ حسین ابراهیمی دینانی، هم غذا و هم درس فلسفه حضرت خامنه ای بود، به نحوی که این دو بزرگوار اتاق های جداگانه داشتند، اما وعده های غذایی را با هم می گذراندند، به همین جهت یک شب هوس می نمایند تا در دکان علی نقی، آبگوشت بخورند. آبگوشت های علی نقی 13 ریال تمام می شد و شهریه ی ماهانه ی آن ها 30 تومان بود، و آن ها می دانستند که باید با یک پرس آبگوشت دونفری سیر شوند و یک آبگوشت سفارش دادند، اما ماجرای جور شدن پول این غذا را حضرت آیت الله خامنه ای در خاطرات خود این گونه می فرماید: «آمدیم دَم پیشخوان که پول بدهیم، من هر چه توی جیبم پول بود درآوردم. او هم دست کرد هر چه توی جیتش بود درآورد». خوشبختانه 13 ریال علی نقی بین این دو جیب به نحوی جالب تقسیم شده بود.
صبحانه فقط چای!؟
فردای صبح صرف آبگوشت علی نقی، آیت الله خامنه ای به سوی اتاق شیخ حسین راهی گردیدند و در حالی که هم غذای ایشان در حال روشن کردن سماور ذغالی بودند آقای خامنه ای را دست خالی و بدون سنگک، در حال نزدیک شدن به اتاق دیدند، چرا که بنا بر نقل خود آیت الله خامنه ای «صبح معمولمان این بود که او توی اتاقش [که] سماور داشت، چای درست می کرد و من هم می رفتم یک دانه نان و یک سیر پنیر می گرفتم، می رفتم توی اتاق او با همدیگر صبحانه می خوردیم».
رسم حضرت خامنه ای این بود که هزینه ی نان و پنیر را یک هم غذا می پرداخت و مخارج چای و قند را، هم غذای دیگر. حضرت خامنه ای در باب آن روز می فرماید: «آن روز صبح می خواستم طبق معمول بروم نان بگیرم. یادم آمد که پول ندارم». در آن لحظه ایشان به فکر کاسه های ماست افتادند، چرا که این کاسه ها دارای قیمتی معادل یک ریال بودند، شش ریال می دادند و ماست پنج ریالی را می خریدند و آن یک ریال اضافی حکم گرو برای ظرف را داشت، به نحوی که حضرت خامنه ای در خاطرات خود بیان می دارند: «گاهی 5- 6 کاسه جمع می گردید و خودش پولی بود… دیدم نه، کاسه ماست… هر چه بوده… داده ایم به آقا شیخ حسن بقال و پولش را گرفته ایم و خورده ایم».
در آن روز این هم دو غذا، گرسنه، کتاب ها را زیر بغل زدند و یکی به درس آقا شیخ مرتضی حائری و دیگری به دنبال درس و بحث راهی گردید.
چلوکباب سه نفری
در آن روز در سر درس اسفار علامه، آیت الله خامنه ای با شیخ حسن دیدار نمود و پس از پایان درس با گرسنگی ای مفرط، به امید از راه رسیدن ناهار، راهی مدرسه حجتیه گردیدند. در راه در این فکر بودند که دَرِ خانه ی کدام رفیق را بزنند؟ کدام یک آن ها را پذیرایی می کند؟ درباره ی دوستان مهمان پذیر و مهمان گریز مشورت می نمودند تا این که رسیدند به نام سید جعفر موسوی اردبیلی.
آقا سید جعفر از دوستان صمیمیِ آن ها محسوب می گردید و در مهمان نمودن دوستان خود سنگ تمام می نهاد. در همین اثنا دیدند که آقا سید جعفر از دَرِ بزرگ مدرسه ی حجتیه وارد شد و دستی برای آن ها تکان داد. نزدیک تر که شد گفت: آمده ام امروز ناهار مهمان شما باشم!
چنانچه حضرت آیت الله خامنه ای در باب آن روز می فرمایند: «خلاصه سه نفر شدیم. گفتیم بیا سوته دلان گردهم آییم. سه تا گرسنه بی پول. واقعاً درمانده بودیم که چه کار کنیم، اما نگرانی به معنای اضطراب نداشتیم.»
در این بین سید کمال شیرازی از دیگر دوستان حضرت خامنه ای پیدا شد و رفقا از ایشان خواستند تا از دوست صمیمی اش مقداری پول قرض نماید و آیت الله خامنه ای از او این تقاضا را نمود و سید کمال دست کرد درون جیبش و حدود 70- 80 تومان پول درآورد و گفت: هر چه می خواهی بردار، و حضرت خامنه ای مبلغ 20 تومان از آن پول ها را برداشتند. لحظاتی بعد هر سه طلبه، هروله کنان در حال خروج از مدرسه بودند تا خود را به چلوکبابی برای ص