نو جوانی شهید علی پور حبیب
“نوجوانی شهیدعلی پورحبیب”
ظرف هارا از مادر گرفت،شست و گفت:دستات دیگه حساسیت
گرفته مادر.
مادر رفت سراغ غذاکه روی اجاق گاز بود.پسر، دنبال مادر رفت؛مثل اینکه می خواست به مادر چیزی بگوید.
رفت کنار مادروخیلی مودب گفت:مادر چرا اسمم را گذاشتید فرزام؟!چراعلی نه؟!حسین نه؟!…وادامه دادکه:
“آخه آدم با شنیدن فرزام،یادهیچ انسان خوبی نمی افته!من اصلا
صاحب نامم رو نمی شناسم که بهش افتخار کنم!”
از همان روزبه بعد بود که همه،علی صداش می زدند.