پست همسر شهید بلباسی
پست همسر شهید بلباسی :
“نمیدانم خبر درست است یا شایعه. شنیدهام که قرار است مقتل تو تفحص شود،شاید نیزه شکسته ها را کنار بگذارند و پیکر رنجورت از دندان گرگ ها را بیابند…”
پست همسر شهید بلباسی :
“نمیدانم خبر درست است یا شایعه. شنیدهام که قرار است مقتل تو تفحص شود،شاید نیزه شکسته ها را کنار بگذارند و پیکر رنجورت از دندان گرگ ها را بیابند…”
یه مطلبی تو سایتی می خوندم درباره
مدافعان حرم خیلی خوب و تاثیر گذار بود
ولی متاسفانه یه جا نوشته بود که مدافعان حرم
بخاطر پول میرن سوریه برا جنگ
من از شما می پرسم شما حاضر هستین خانواده زندگی
تمام دلبستگی هاتون رو ول کنید برید برا جنگ
می تونید بردید یا نه
ولی نه نمی تونید برید آدم واسه یه مقدار ناچیز پول زندگی و جوونی خودتون رو بی خیال شید
برید جنگ من فکر نمی کنم این طور باشه
همه این جوونایی که میرن و از جوانی خودشون می گذرن نشات میگره از یک چیز و اون هم
عشقه
عشق به حضرت زینب
و غیرت
این که دوست ندارن دوباره عمه زینب اسیر بشه
نمی خوان دوباره صحنه چند قرن پیش تکرار بشه
مدافعان میرن برای این که نشون بدن اگه اون موقع کسی نبود که از عمه زینب دفاع کنه
ولی حالا دیگه این اجازه رو به هیچ کس نمی دن
کاش من هم می رفتم
فقط برای این که نشون بدم من هم مدافع حرم هستم یه کار می تونم انجام بدم این که
از حجابم دفاع کنم
برای سلامتی تمامی مدافعان حرم دعا کنیم
ثبت نام مدافعان حرم
قابل توجه کسانیکه علاقه مند
به دفاع از حرم حضرت زینب میباشند
به اطلاع میرساند
با توجه به مراجعه و استقبال گسترده برای ثبت نام و اعزام به سوریه و دفاع از حرم اهلبیت(علیهم السلام) نزدیکترین و بهترین راه اعلام میگردد :
️از آنجایی که حضرت زینب زنی بزرگ و عفیفه بود
وحجابش لحظه ای ازوجود مبارکش کنار نرفت.
و آنچه آموختیم از کربلا نتیجه صبر و عفاف و شهامت او بود.
بهترین دفاع از حریم و حرم حضرت زینب(س) برای تمام شیعیان , دفاع از حجاب ناموس شیعه میباشد.
کسی که میگوید آرزوی دفاع ازحرم زینب(س) را در سر دارد
ولی ناموسش بی حجابست.
طرفدار کدام مذهب است؟
حجاب زینبی حرم زینب است.
اگرکسی ناموسش رابی حجاب در خیابان رها میکند کاری کمتر از حمله به حرم زینب(س) نکرده است.
خواهرم:
مدافع حرم زینب(س) بودن یعنی
حفظ حجاب و دفاع ازچادر زینب
️ برادرم:
مدافع حرم زینب(س) بودن یعنی
️مدافع حجاب زینب باش.
مراقب حجاب ناموست باش.
مدافع حرم زینب
ناموسش بی حجاب نیست.
مدافعان حجاب = مدافع حرم
بانوان متقاضے دفاع از حرم
بہ نڪتہ اے زیر توجہ ڪنند↯
⇦حضرت « زینب (س) »
⇠عفیفہ اے⇢ است
ڪہ در راہ عفت خویش
⇠عباسها⇢ مے دهد!
⇠نــخ چادر⇢ نمے دهد
براے این عڪس فرار پدر و دختر
موصلے از دست داعش ڪپشن هاے
زیادے نوشتہ شده است
اما فقط یڪ جملہ حق مطلب را ادا
مےڪند …
اگر مدافعین حرم نبودند
این صحنہ را در ایران هم میدیدیم
چند وقت پيش در يك هيات دانشجويي آشنا شدم با “زينب فروتن”
يك دهه هفتادي اي كه بعد از فقط چند صباحى زندگي مشترك حالا ديگر شده است همسر شهيد مدافع حرم… روح الله قرباني
شروع كرد برايمان به تعريف، دورش حلقه زديم، بچه ها دست به قلم شدند…
میگفت:
شهدای هشت سال دفاع مقدس رو سر ما جا دارن اما حضرت آقا گفتن مدافعین حرم دو تا اجر دارن: 1.هجرت 2.جهاد
.
میگفت:
روح الله از درد آدما دردش می گرفت… نمیتونست بی تفاوت باشه . روزی نبود که نگه دنیا کم و کوتاهه ها!
.
میگفت:
انقد به روح الله وابسته بودم ک حتی یه گیره روسری بدون روح الله نمیخریدم؛ اما حالا خودمو انداختم توو دامن خدا. اگه آدم مطمئن باشه خدایی هست، پشت سرشو حتی نگاه نمیکنه!
.
میگفت:
وقتی ازدواج کردیم حتی یک درصد هم فکر نمیکردم همسرم شهیدبشه… روح الله همه زندگیم بود.
.
میگفت:
بچه ها خونه های بی مرد داره تکرار میشه؛ مراقب باشید جا نمونیم!
مردمو مطلع کنید از شهدای مدافع حرم… همه میگن میخواستن نرن… خیلی مظلوم واقع شدن… خود شهدا دعاتون میکنن!
.
میگفت:
سوریه که آزاد شده…باید شماها زندگی هایی رو شروع کنید که توش بچه های شجاع واسه آزادکردن قدس پرورش بدید.
.
میگفت:
هروقت میخوام خودمو آروم کنم، میگم اگه همه کس و همه چیزتو از دست دادی، خدا رو شکر که واسه امام حسین بوده هرچند تو کجا و حضرت زینب؟!…
میگفت:
با خبر شهادت شهید همدانی خیلی بی تاب بودم، چند روز بعد روح الله بهم زنگ زد. بهش گفتم من خیلی گریه کردم واسه شهید همدانی؛ روح الله گفت: بعدازاین دیگه واسه خبر شهادت هیچ کس گریه نکن!
عاقبت بخیری آدما گریه نداره…
.
میگفت:
بعد از شهادت شهید صدرزاده روح الله زنگ زد بهم و گفت: ببین همسر مصطفی رو؛ چقدر محکم ه… تو هم دوست دارم اگه شهید شدم اینطوری باشی
.
میگفت:
روح الله واسه من مثل امامزاده بود؛ از قنوت های نمازش حاجت میگرفتم!
.
میگفت:
خیلی ها میگن شهید مرده، نیست دیگه کنارت اما من این روزا روح الله رو بیشتر از زمانی که کنارم بود دارمش؛ آدمایی که دنبال جسم ان شهادت رو مرگ میبینن… باید نگاه رو تغییر داد… ما خدا رو نمیبینیم و لمسش نمیکنیم اما همیشه باورداریم هست و کمکمون میکنه.
میگفت:
سوریه خط مقدم ایران…اگه شوهرای ما جلوی داعش اونجا مقاومت نمی کردند الان داعش وسط ایران بود
میگفت:
خیلی وقتا بهم میگن شوهرت شهید شده عوضش کلی پول و سهمیه و اینا بهتون میدن… بهشون میگم به ولله اگر دربرابر یک میلیارد حاضر باشید اضطراب ما رو به هنگام زنده بودن همسرامون و دلتنگی ما بعد از شهادتشون رو تحمل کنید.
میگفت:
روح الله همیشه میگفت زینب من به خاطر این چادر روی سرت دارم میجنگم، نیاد روزی که روو سرت نباشه.
میگفت:
خدا خودش توی قرآن گفته جهاد، مرگ هیچ کس رو جلو عقب نمیکنه… پس اگر هم نمیرفتن، اجلشون اون موقع بود…چه خوب که باشهادت رفتن…
میگفت:
چون راکت خورده بود به ماشین روح الله و شهید سرلک تقریبا هیچی ازشون برنگشت به ما فقط یه صورت از روح الله نشون دادن… .
میگفت:
ایشالا یه روز حلب میشه شلمچه… اردوی راهیان میریم سوریه و محل شهادت همسرامون رو میبینیم…
میگفت:
برامون دعاکنید که توو این راه صبور باشیم… ماهایی که عزیزترین کسمون همه چیزمون رو توو راه امام حسین دادیم…
.
میگفت:
اگر یه چیز تو زندگیم باشه که به سبب اون توفیق پیداکردم که عنوان همسرشهید بگیرم، نماز اول وقته…
متولد دهه هفتاد بود اما ادبياتش شده بود همان ادبيات همسران شهيد در سالهاي دهه شصت … همان استحكام… همان دل قرص… همان شور و حال…
و من در تمام طول حرف زدن هايش به اين فكر ميكردم كه او قد كشيده در همين دهه اي ست كه ميلياردها ميليارد خرج همايش ها و سمينارهاي بي حاصلى كرده اند كه نكند تهاجم فرهنگي او و هم نسلانش را به بيراهه ببرد…
” تو چرا میجنگی؟ “
پسرم میپرسد،
من تفنگم در مشت،
کوله بارم بر پشت،
بند پوتینم را محکم میبندم
مادرم، آب و آیینه و قرآن در دست،
روشنی در دل من میبارد
پسرم بار دگر میپرسد،
که چرا میجنگی؟
با تمام دل خود میگویم:
تا چراغ از تو نگیرد دشمن …
بےراه نبود ڪه حامد بین مجروحین ایرانی معروف شده بود به ” شہیــد ابوالفضلے “
جلوے چشم امیر تمام روضه های ابوالفضلی ڪه شنیده بود و تمام نوحہ هایی ڪه خوانده بود مجسم شدند .
حامد سر تا پا زخم بود
بےدست و بےچشم هایش با سرے مجروح و جسمے سرتا پا زخمیِ تیر و ترڪش …
یادش افتاد حامد همیشۀ خدا عاشق روضۀ ابوالفضل بود .
یادش افتاد حامد همیشه مےگفت :
من اگر روزی ریش سفید هیئت شوم ، همۀ نوحه خوان ها رو مےگویم فقط روضۀ ابالفضل بخوانند …
پاسدارے ڪه حامد را از معرڪه برگردانده بود آنجا بود .
دست کرد توے پیراهن نظامےاش و یڪ دفترچہ داد به امیر گفت :
این روز عملیات توے جیب حامد بود .
دفترچہ یادداشتی ڪه توے یڪی از برگه هایش عکس رزمنده اے نقاشے شده بود ڪه روے زمین افتاده با دست هاے قَلَم شده و سر تا پا زخمے …
” شہید مدافع حــرم حامد جوانے “
از کتاب : شبیہ خودش
نویسنده : حسین شرفخــانلو
کاظم عبدالامیر کیست؟!!!
توی اردوگاه تکریت۵، مسیول شکنجه اسرای ایرانی، جوانی بود بنام کاظم عبدالامیر
یکی از برادران کاظم اسیر ایرانیها، و برادر دیگرش هم در جنگ کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت، و انگار ایرانیها را مقصر همه مشکلات خودش می دانست!
کاظم آقای ابوترابی را خیلی اذیت می کرد. او می دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، به همین خاطر ضربات کابلی که نثارش می کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسراء داشت، اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت!
کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا بویژه آقای ابوترابی استفاده می کرد
تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود. خانواده کاظم به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر رو برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی
یکروز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ آقای ابوترابی و گفت:بیا اینجا کارت دارم…
ما تعجب کردیم و گفتیم لابد شکنجه جدید و…
اما از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.
وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم ، گفت:
کاظم اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود. بارها بهم گفته بود مبادا ایرانی ها را اذیت کنی، اما دیشب خواب حضرت زینب(س) رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده.صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه ایرانی ها رو اذیت می کنی؟ ، حلالت نمی کنم…
حالا من اومدم که حلالیت بطلبم
کم کم محبت حاج اقا ابوترابی در دل کاظم جا باز کرد و شد مرید ایشون، بطوریکه وقتی قرار شد آقای ابوترابی رو به اردوگاه دیگری بفرستند کاظم گریان و بسیار دلگیر بود.
وقتی اسرای ایرانی آزاد شدند ، کاظم برا خداحافظی با اونا بخصوص اقای ابوترابی تا مرز ایران اومد.
او بعد از مدتی نتوانست دوری حاج اقا ابوترابی رو تحمل کنه و برای دیدن حاج آقا راهی تهران شد.وقتی فهمید حاج آقا توی سانحه تصادف مرحوم شدند به شدت متاثر شد و رفت مشهد سر مزارش و مدتها آنجا بود.
کاظم از خدا می خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذره.حتی می رفت سراغ برخی از اسرای ایرانی که شکنجه شون کرده بود و حلالیت می طلبید
تا اینکه کاظم مدتی قبل رفت سوریه و در دفاع از حرم حضرت زینب به شهادت رسید
منبع:کتاب مدافعان حرم،ص۲۴
#نتیجه:
هرچقدر هم کج رفته باشیم، با یه توبه واقعی و مردونه و جبران خطاها و دیون، میشه برگشت به دامن اهل بیت…
مدافع حرم یعنے چہ؟؟؟
مدافع حرم يعني شهيد ٢٢سالہ
#علي_فرقاني كہ باباش تا خاكش كرد رفت كنار حرم بي بي و وقتي بچہ ها گفتن بيا مردم توي ختم منتظرتن، گفت من خادم حرم هستم بايد كارم رو انجام
بدم.????
مدافع حرم يعني #رسول_خليلي بچہ
زرنگ شهرک محلاتى که جای مزارش هم خودش انتخاب کرد.
مدافع حرم يعني
#سيدمصطفي_موسوي
و#محمدرضادهقان
#دهہ_هفتاديِ …
مدافع حرم یعنے #سیدمهدےنوروزے شیرسامرااا
مدافع حرم يعني باباي دوتا بچہ باشي مثہ #مصطفي_صدرزادہ و
شهيد بشي.
مدافع حرم يعني
#شيخ_علي_تمام_زادہ بي ادعا اما عاشق.
مدافع حرم يعني
يہ #فرماندہ كہ همش خط مقدمہ مثل
ِ شهيد #محمدحسين محمدخاني.
مدافع حرم يعني شهيد #ابوتراب
لبناني كہ بالاي گنبد عمہء ساداترجز خوند پرچم ياابالفضل زد وحتي فكرتک تيراندازاي كہ دويست مترباهاش فاصلہ داشتن رو نڪرد????
مدافع حرم يعني اون ادمي كہ
شصت كيلو بيشتر نيست اما
بهترين ردياب جنگيہ.
مدافع حرم یعنی #سیداسماعیل_سیرت_نیاکه وقتی ماشینشو میزنن پیاده میشه مهماتو خمپاره رو کول میگیره میره جلو که بچه ها قیچی نشن ????
مدافع حرم یعنی؛
بي ادعا
بي سرصدا
سر به زیر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آسمانی ها
از بامرام بودن تا شهادت…
تا آخرین حد توان خیر خواه وکمک رسان به اطرافیان بود.
روزهای اولی بود که از شیراز به اصفهان اومده بودم وبه عنوان نیروی قردادی تازه وارد مشغول کار تو پادگان شدم. طبیعتا کسی من را هنوز خوب نمیشناخت.
روزی کار فوری برام پیش اومد و باید یه ساعتی به بیرون از پادگان میرفتم, مرخصی ساعتی گرفتم و خواستم برم که یه دفعه شهید مهرابی رو دیدم. بعد از احوال پرسی جویای اوضاعم شد, هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت صبر کن من الان میام! چند دقیقه بعد با موتور اومد گفت بشین تا ببرمت. متعجب شدم که چطور قبل از گفتن حاجتم تا این حد در جریان قرارگرفته و من را میخواهد به مقصد برساند.
قبول نکردم گفتم شما الان باید مرخصی ساعتی بگیرین و از کاراتان بگذرین به خاطر من. گفت شما اینجا غریبین و خوب آشنا نیستین. در این ساعت راه انداختن کار شما از کار خودم واجبتر هست.
وقتی مرا به مقصد رسوند سریع خداحافظی کرد وبرگشت ولی من همان لحظه فهمیدم چقدر مرام ومسلکش با همه فرق دارد.
بله شهادت هدیه خدا به او به خاطر معرفتش بود ان شااله دست ماراهم بگیرن…
???? مدافعان حرم
#شهید_مدافع_حرم_روح_لله_مهرابی