از با مرام بودن تا شهادت
آسمانی ها
از بامرام بودن تا شهادت…
تا آخرین حد توان خیر خواه وکمک رسان به اطرافیان بود.
روزهای اولی بود که از شیراز به اصفهان اومده بودم وبه عنوان نیروی قردادی تازه وارد مشغول کار تو پادگان شدم. طبیعتا کسی من را هنوز خوب نمیشناخت.
روزی کار فوری برام پیش اومد و باید یه ساعتی به بیرون از پادگان میرفتم, مرخصی ساعتی گرفتم و خواستم برم که یه دفعه شهید مهرابی رو دیدم. بعد از احوال پرسی جویای اوضاعم شد, هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت صبر کن من الان میام! چند دقیقه بعد با موتور اومد گفت بشین تا ببرمت. متعجب شدم که چطور قبل از گفتن حاجتم تا این حد در جریان قرارگرفته و من را میخواهد به مقصد برساند.
قبول نکردم گفتم شما الان باید مرخصی ساعتی بگیرین و از کاراتان بگذرین به خاطر من. گفت شما اینجا غریبین و خوب آشنا نیستین. در این ساعت راه انداختن کار شما از کار خودم واجبتر هست.
وقتی مرا به مقصد رسوند سریع خداحافظی کرد وبرگشت ولی من همان لحظه فهمیدم چقدر مرام ومسلکش با همه فرق دارد.
بله شهادت هدیه خدا به او به خاطر معرفتش بود ان شااله دست ماراهم بگیرن…
???? مدافعان حرم
#شهید_مدافع_حرم_روح_لله_مهرابی