حکایت
▫️او ملوان کشتی ای بود که از آسیا به طرف جنوب شرقی حرکت می کرد. ناگهان طوفان شدیدی درسطح دریا پدید آمد، هوا تیره و تار شد و موج های سهمگین برخاست و وضع دریا دگرگون شد و ابرهای تیره و متراکمی در آسمان پیدا شد که هر لحظه هوا را تاریک تر می کرد. به گونه ای که اگر کسی دست خود را جلوی چشمش می گرفت، آن را نمی دید.
▪️ملوان کشتی وحشت زده به هر سو می دوید و دیوانه وار در سطح کشتی حرکت می کرد، ناگهان چشمش به مسافری که اهل پاکستان بود افتاد که روی کتابی خم شده و آن را قرائت می کرد.
▫️ملوان پرسید: این چه کتابی است؟مسافر پاسخ داد: کتاب آسمانی ما مسلمان ها است. ملوان گفت: آیا ممکن است آیه ای را که اکنون می خواندی برایم ترجمه کنی؟ مرد پاکستانی آن آیه را برای او ترجمه کرد:
✨کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون تاریکی هایی در یک دریای عمیق و پهناور است، که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگری و بر فراز آن ابری تاریک است؛ ظلمت هایی است یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هرگاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده نوری برایش نیست: سوره نور، آیه 40✨
▪️ملوان کشتی از تشریحی که درباره طوفان ها و امواج دریا شنید، شگفت زده شد. زیرا کسی می تواند در زمینه طوفان دریا و چگونگی آن بحث کند که خود سال ها دریانوردی کرده و از نزدیک اوضاع طوفان و امواج دریا را دیده باشد.
▫️ملوان گفت: پیامبر شما (محمد) تا روز نزول این آیه مسافرت دریایی نکرده بود تا طوفان دریا و ویژگی های آن را دیده باشد. پس معلوم می گردد این آیات وحی الهی است که خداوند به محمد(ص) الهام فرموده است. ملوان این را گفت و همان ساعت مسلمان شد.
باسلام واحترام
حکایت زیبا یی بود
موفق باشید