نگاه به نامحرم
یک جوان از عالمی پرسید:
من جوان هستم و نمی توانم خود را از
نگاه به نامحرم منع کنم، چاره ام چیست؟
عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که
کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد و از
شخصی درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را
ریخت جلوی همه ی مردم او را کتک بزند!
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت.
عالم از او پرسید: سر راهت چند دختر دیدی!؟!
جوان جواب داد: هیچ!؛ فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم
که مبادا در جلوی مردم کتک بخورم و خار و خفیف شوم.
عالم گفت: این حکایت مؤمنی است که همیشه خدا را ناظر
بر کارهایش می بیند و از روز قیامت و حساب و کتابش که
مبادا در منظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد….