نجوایی با امام زمان
ای آخرین سلاله زهرا تبارها
ای وارث شکسته دل ذوالفقارها
بی تو چهار فصل دل من خزانی است
چشم انتظار آمدن تو بهارها
صدها هزار حاتم طایی گدایتان
هستند ریزه خوار شما سفره دارها
آقای من، خودم ، پدرم، مادرم فدات
قربان خاک پات ، همه جان نثارها
وقتی که نیست غیر گنه در بساطمان
جان می دهیم پای شما ما ندارها
جمعه به جمعه قلب رئوفت شکسته است
از دست این گدا، نه یک بار، بارها
با هم اگر چه قول و قراری گذاشتیم
از یاد برده ام همه قول و قرارها
یعقوبهای چشم من از دست رفته است
پس کی تمام می شود این انتظارها