شهیدی که جمجمه اش به کربلا رفت
راوی:پدر شهید
قبل از #عملیات_بدر غلامرضا جلو من ومادرش بدنش
رابرهنه کرد و گفت :نگاه کنید!دیگر این جسم را نخواهید دید.
همان طور شد ودر عملیات #بدر
مفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد: دوازده سال در انتظار بودم وباهر زنگ درب منزل می دویدم
تااگر اوبرگشته باشد اولین کسی باشم که اورا می بینم .
تااینکه یک روزخبر بازگشت اورادادند.
فقط یک #جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت .
در نزد ما رسم است بعد ازدفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد مردم در تشیع جنازه اوباشکوه شرکت کردند.
?شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند گفتم:چه کار می کنید؟
گفتند:مامور هستیم اور ا به #کربلا ببریم.
گفتم: من دوازده سال منتظر بودم چرا اور ا آوردید؟
گفتند:ماموریت داریم ویک فرد نورانی رانشان من دادند. عرض کردم: آقا! این فرزند من است
فرمود:باید به کربلا برود. اورا آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم
?پدر شهید از خواب بیدار می شود باهماهنگی واجازه نبش قبر صورت می گیرد می بینند :
خبری از جمجمه شهید نیست وشهید به کربلا منتقل شده است!!!