راستی آقا شب ها کجا میخوابی؟
راستی آقا ، شب ها کجا میخوابی؟
کجاست که گناهان ما قلب نازنینت را نرنجاند…؟
کجاست که لغزش هایمان خاطرت را مکدر نکند…؟
کجاست که رد پای عصیان و نسیان ما باری مضاف نشود بر کوله بار داغ های ده قرنه ات…؟
کدامین سرزمین را امشب اشک های غریبانه ات نمناک خواهد کرد…؟
آخر کدام صحرا و بیابان؟ کدام خیمه و چادر برایت از خانه های ما راحت تر است؟
خوشا به حال تار و پود خیمه ی مظلومانه ات ، گویا بیشتر از ما به کارت می آیند…
خوشا به حال ریگ های آن صحرا که مهمان تو اند…
خوشا به حال سویر ، چه بوسه ها که نزد بر دست و پایت ، بر آن خال هاشمی ات…
چه خوش سعادتی هم نصیب خار و خاشاک بیابان شد به یُمن قدم های بی کسانه ات…
آه ، چه خوش خیال بودم!!آخر فکر کردم تو از دست ما خواب هم داری ای وارث چاه کوفه…
،،،ننگ بر ما باد اگر حدیث غربتت دلمان را نلرزانَد ، اشک از دیدگانمان جاری نسازد ، لرزه بر انداممان نیندازد و خوشی های دنیا را بر کاممان تلخ نکند…
و وای بر احوال ما اگر بی کسی ات را برایمان روایت کنند و کسی نیت هم نکند کَست شود ای غریب بن غریب…..