داستان جالب
تابستان های خوزستان طاقت فرسا (به معنی اصل کلمه) است، محل کار ما یک کولر گازی بسیار قدیمی دارد که مربوط به دوران تک سلولی هایی می باشد که هزاران سال پیش در خوزستان فعلی می زیستند، این کولر ما وظیفه دارد دمای 60 درجه را به 30 درجه کاهش دهد، اگرچه وظیفه اش را خوب انجام نمیدهد اما از هیچ واقعا بهتر است. البته بود. زیرا چند روزی ست که خراب شده. شاید از ناسزا های همکارانم رنجیده خاطر شده. اکنون با کار کردن زیر دمای 60 درجه، قدر کولر گازی دوران تک سلولی ها را بیشتر میدانیم.
مدام تشنه می شویم و من باید بروم به آبسردکن سر خیابان و بطری را پر از آب خنک کنم(کار هر روزم است)، خیلی تشنه ام اما نمیشود از آب بخورم. زمانی که برگشتم همکاران هجوم آوردند تا هرکس زودتر از دیگری بطری را بقاپد، نمیدانم اینها که اینقدر تشنه اند چرا خودشان زودتر نرفتند آب بخورند؟امان از تنبلی! طبق معمول چیزی ته بطری نمی ماند، اگر می ماند هم مننمی خوردم.
روز را با سختی پشت سر گذاشتیم، چند دقیقه قبل از اذان مغرب به خانه رسیدم تا لباس هایم را عوض کردم مادرم آمد در را باز کرد یک لیوان آب نبات داغ و چند دانه خرما، گفت: بفرما پسرم روزه ات را باز کن.