خدمتکار و مرد ثروتمند
مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود.
با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهرهمند بود، هیچـگاه شاد نبود.
او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج میزد.
روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت:
“ارباب … آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما، جهان را اداره میکرد؟”
او پاسخ داد: “بله”
خدمتکار پرسید: ….
“آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید هم، آن را همچنان اداره میکند؟”
ارباب دوباره پاسخ داد: “بله”
خدمتکار گفت:
“پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی هم که شما در این دنیا هستید، او آن را اداره کند…”