خاطره شهید طیبه واعظی دهنوی
#خاطرات_شهدا
#شهيده_طيبه_واعظي_دهنوي
قالي مي بافت به چه قشنگي؛ولي در آمدش رو براي خودش خرج نمي کرد.هرچي از اين راه در مي آورد، يا براي دختراي فقير جهيزيه مي خريد و يا براي بچه ها قلم و دفتر.حتي جهيزيه خودش رو هم داد به دختر دم بخت؛ البته با اجازه من.يادمه يه بار براي عيدش يه دست لباس سبز و قرمز خيلي قشنگ خريده بودم.روز عيد باهاش رفت بيرون و وقتي برگشت درش آورد و گذاشت کنار.ازش پرسيديم:«چرا شب عيدي لباس نوت رو درآوردي؟»
گفت:«وقتي پيش بچه ها بودم با اين لباس احساس خيلي بدي داشتم.همش فکر مي کردم نکنه يکي از اين بچه ها نتونه براي عيدش لباس نو بخره… ديگه نمي پوشمش!»
#خاطرات_شهدا
#شهيده_طيبه_واعظي_دهنوي