خاطره حمید آقا
خاطره ای از حمید آقا❣
یادم میاد فاطمیه سال۸۹یا۹۰بود که برای عوض کردن حال و هوای شهر و نهادینه کردن فرهنگ فاطمی از طرف هیئت پشت شیشه اتومبیل ها شابلون میزدیم
و اسامی مبارکه حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها رو حک میکردیم.
در حین انجام کار بودیم که یه اتومبیل از راه رسید،سرعتش رو کم کرد و کنارمون ایستاد و شیشه رو پایین داد
با یه لحن کنایه دار شروع به تمسخر ما و کاری که داشتیم انجام میدادیم کرد
و گفت:بیکارید که اومدید این کار رو میکنید؟
حمیدآقا جلو اومد و با یه لحن بسیار آروم و متین و با مقداری اضافه کردن طنز با خنده به طرف گفت بله بیکارم
اتفاقا لیسانس هم دارم ولی کار نیست????????????
طرف هم شیشه رو بالا داد و رفت…
این رفتار بسیار خوب حمیدآقا توی ذهن من هنوزم که هنوزه مونده که چطور حرف های سبک سرانه یه آدم جاهل رو با رفتار توصیه شده خدا و اهل بیت(ع)پاسخ داد و از یه درگیری حداقل لفظی جلوگیری کرد.
حمیدجان!رهرو راهتیم…
_شهید_حمید-سیاهکالی_مرادی