موضوع: "حجاب"
اول از خودمان شروع کنیم
صف نانوایی :
مرد حدود 40-45 سال خطاب به نفر پشت سریش در خصوص وضع حجاب زنان و دختران بحث می کردند : آقا این چه وضع حجابه دولت مقصره آقا باید یه فکری به حال این شرایط بر دارند همین افراد هستند که با این لباس و وضع آرایش میان بیرون و جوون ها رو به انحراف می کشونند ….
طرف حسابی داشت از این شرایط گلایه می کرد و ناله می کرد مخاطبش هم از اون مشتاق تر در جوابش گفت : بله آقا حق با شماست شما برای مثال همین دختر بچه رو ببینید که به درخت تکیه داده این بچه با این شرایط الانش خوب بزرگ بشه میشه یکی مثل همین دخترهای بد حجابی که شما میگید باید قبول کنیم دولت مقصر والدین هم مقصرن باید به این بچه یاد بدهن حجاب چیه این بچه که نمی فهمه از این شرایط و لباس خوشش میاد دیگران هم می بیننش براش ذوق می کنن و قربونش میرن از همین کودکی این ظاهر رو باعث تشویقش می دونه و خوشش میاد بزرگ که بشه میشه بد حجاب یا بی حجاب .
(( دختر بچه حدود شش هفت ساله کفش بوت بچگونه با شلوار لی تنگ ، صورت معصومانه مهربونی که کمی آرایش هم داشت با لباس دامنی و یه روسری کوتاه که موهای بلندش رو بافته بودن و انداخته بود روی شونه هاش به درخت کنار جوی آب تکیه داده بود )) مرد شاکی همونطور که داشت حرفهای مخاطبش رو در خصوص دختربچه می شنید سرتکون می داد و نیم نگاهی هم به دختر بچه داشت . ساکت شد و دیگه چیزی نگفت . نوبتش شد نانش رو گرفت و به سمت دختر بچه رفت و گفت : باباجون بریم … !!!
من و شما در قدم اول باید قبل از اینکه انگشت اشاره به سمت دیگران نشانه بریم خودم رو بررسی کنیم . باید از خودمون شروع کنیم . مادر خواهر همسر دوست خودم رو کمک کنیم تا خوب و بد رو درک کنه . شاید امر به معروف و نهی به منکر در جامعه و برای غریبه مشکل باشه ولی برای آشنا و دوست و اطرافیانمون باید راحت باشه . اگر واقعا به خانواده اهمیت می دیم باید به همه چیز حال و آینده اونها اهمیت بدیم .
دختر و پسر باید با اصول و قواعد اسلامی درست پوشیدن و درست در جامعه ظاهر شدن رو بیاموزند و اولین آموزشگاه خوده خانواده هستش . والدین برای فرزندان خواهر و برادر بزرگتر برای کوچکتر ها ….
سر سنگ
سنندج سر پست نگهبانی ایستاده بودم یک دفعه دیدم از روبرو سر و کله ی یک دختر کرد پیدا شد روسری سرش نبود ٰ وضع افتضاحی داشت
محلش نگذاشتم تا شاید راهش را بکشد و برود
نرفت ! برعکس آمد نزدیک تر ٰ بهش نگاه نمی کردم ٰ ولی شش دنگ حواسم جمع بود که دست از پا خطا نکند ٰ با تمام وجود دوست داشتم هر چه سریع تر گورش را گم کند .
چند لحظه گذشت . هنوز ایستاده بود . یک آن نگاهش کردم ٰ صورتش غرق در آرایش بود انگار انتظار همین لحظه را می کشید
به من چشمک زد و بعد هم لبخند
صورتم را برگرداندم این طرف ٰ غریدم ! برو دنبال کارت
نرفت !
بار دیگر حرفم را تکرار کردم ؛ باز هم نرفت . این بار سریع گلن گدن را کشیدم بهش چشم غره رفتم و داد زدم برو گمشو وگرنه سوراخ سوراخت می کنم !
رنگ از صورتش پرید یکهو برگشت و پا گذاشت به فرار
زیبا و خواندنی
سرکلاس بحث این بود که چرا بعضی از پسرهایی که هر روز بایک دختری ارتباط دارند، دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته اند برای ازدواج می گردند! اصلا برایمان قابل هضم نبود که همچین پسرهایی دنبال این طور دخترها برای زندگیشان باشند!
این وسط استادمان خاطره ای را از خودش تعریف کرد:
ایشان تعریف میکردند من در فلان دانشگاه، مشاور دانشجوها بودم، روزی دختری که قبلا هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد، سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت، سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه می انداخت و با پسرا کل کل می کرد و بگو بخند داشت، دختر شوخی بود و در عین حال ظاهر شادی داشت.
سلام کرد گفت حاج آقا
من میخواستم در مورد مسئله ایی با شما صحبت کنم، اجازه هست؟
گفتم بفرمایید و شروع کرد به تعریف کردن.
راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسرَ رو میخوام، ولی اصلا روم نمیشه بهش بگم، میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید، آخه اونم مثل خودم من خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه، روحیاتمون باهم می خوره، باهم بگو بخند داره، خیلی راحت تر از دختر های دیگه ای که در دانشکده هستن بامن ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه، از چشم هاش معلومه اونم منو دوست داره، ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید.”
حرفش تمام شد و سریع به بهانه ایی که کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت.
در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر او بامن سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد. به خودم گفتم حتما این هم بخاطر این دخترک آمده، چقدر خوب که خودش آمده و لازم هم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم!
پسر حرفش رو اینطور شروع کرد که: من در کلاسهایی که می رم، دختری چشم من رو بد جور گرفته، میخوام بهش درخواست ازدواج بدم، ولی اصلا روم نمیشه و نمی دونم چطوری بهش بگم!
بهش گفتم اون دختر کیه: گفت خانم فلانی!
چشم هام گرد شد، دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود!!
گفتم تو که اصلا به این دختر نمی خوری، من باهاش چندتا کلاس داشتم، این دختر خیلی سرسنگین و سر به زیر ِ، بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الان توی هیچ کدوم از دخترهای این دانشکده ندیدم، ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته! فکر میکنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه!
نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن:
من از دختر هایی که خیلی راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد، من دوست دارم زن زندگی ام فقط مال خودم باشه، دوست دارم بگو بخند هاشو فقط با مرد زندگیش بکنه، زیبایی هاش فقط مال مرد زندگیش باشه، همه دردو دل هاشو با مرد زندگی ش بکنه، حالا شما به من بگید با دختری که همین الان و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده اش جا نذاشته من چطوری بتونم باهاش زندگی کنم؟!
من همون دختر سر به زیر سرسنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده، همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس میشینه و حواسش به جای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده چار دنگ به درسش و نمراتش عالی!
همون دختری که حجب و حیاءش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه، و من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم، چون اونقدر باوقاره که اصلا به خودم جرات ندادم مستقیم درخواستم رو بگم.
منبع:وبلاگ راه روشن
چی شد من چادری شدم
دیدیم شیطان صفتان، برای پاکی قلب معصوم خواهران و برادرانمان نقشه ها کشیده اند
دیدیم قبح گناه می ریزند و بی حیایی را ترویج میکنند
دیدیم به اسم آزادی جسم، انسانیت را به اسارت می کشند تا حیوان بسازند
دیدیم عمق نگاه ها را کوتاه می کنند تا بالا را از یاد همه ببرند
دیدیم عرفان کاذب را تبلیغ می کنند؛ دین بدون تکلیف را، تا به عکسی در آب از ماه محروم سازند
دیدیم چادر را نشانه گرفته اند
دریغمان آمد نگوییم از لذت بی نهایت این انتخاب خدایی
دریغمان آمد نگوییم از زیبایی بی نهایت وقار
دریغمان آمد نگوییم که یک بار امتحان کنید لذت باخدا بودن را، برای خدا انتخاب کردن را، تیر در چشم شیطان شدن را، مجاهد راه خدا بودن در جهاد اکبر را
ای کاش همه بگویند
همه ی آنها که حتی به خوب هم قناعت نکرده اند، به حداقل ها قانع نشدند،
برتر را برگزیدند
حجاب فقط
حجاب فقط یه پوشش در میان انواع پوشش ها نیست
حجاب فقط یه سلیقه در میان سلیقه ها نیست
حجاب فقط یه مرام شخصی یا گروهی خاص در میان مرام ها نیست
حجاب فقط جلوگیرنده ی نگاه ها و پیشنهاد های انسان های دنباله روی شهوت نیست
حجاب ترجیح دادن خدا برتمامی نظرها و نگاه ها و سلیقه های غیرخدا
حجاب ارزش دادن به تلاش های زهراست
حجاب یعنی فهمیدن علت مظلومیت های زهرا
حجاب یعنی کنار زدن تمام فایده های بی حچابی به خاطر خدا و خود
حجاب یعنی می دانم که صلاحم در حجاب است چون خدا صلاحم را اینگونه می داند
حجاب یعنی …
جبهه طاغوت زرنگه
روحانی عزیزی میگفت:
در مکانی در بالاشهر نمایشگاهی به مناسبت ولادت امام رضا علیه السلام زده بودیم
باحجاب و بی حجاب گذر می کردند و تماشا
من برای دختران چادری
بر روی یک کارت زیبا که به نام مهدی فاطمه مزین بود این را می نوشتم :
خواهر خوبم!
از اینکه شما رو در چادر زیبای زهرایی می بینم بسیار خوشحالم
و از اینکه شبیه به حضرت زهرا شده ای به شما افتخار می کنم و شما رو می ستایم
و این کارت رو به اونا هدیه می دادم
جبهه طاغوت زرنگه
از بچگی لباس 10درصد عریان ییا 20درصد یا 30درصد یا حتی بیشتر تن بچه ها می کنند
بی حجابی بچه و لباس های بی حجابش رو مورد تحسین قرار میدند
موهای بچه رو از بچگی با مدل های متفاوت آرایش کرده و به نمایش همگان در می آورند
چادر رو که اصلا بچه نمی بینه
مدلهای لباس با حجاب رو اصلا نمی بینه چه برسه تنش کنه
خلاصه سلیقه ی بچه رو با حیایی پرورش میدند
چرا ما از بچگی زیبایی حیا رو به بچه نشون ندیم؟
چرا تجربه ی زیبایی چادر رو از بچگی به دخترمون نچشونیم؟
چرا مقداری از پولمون رو برای تشویق دخترمون به خاطر زیبایی حیایش خرج نکنیم؟
چرا از سن کم حضرت زهرا رو به دخترمون نشناسونیم؟
و افسوس های زیادی باید خورد که به فکر لباس و خوراک بچه هامون هستیم
اما
به فکر حیا و نوع نگاه و دین بچمون نیستیم
در حالیکه به راحتی می توان دختر رو زهرا پسند بار آورد
اما با راه درست و اچرای درست و بدون افرااط و تفریط
کشف حجاب در کلام حضرت امام
“از جمله چیز هائی که در زمان رضاخان به تبع آتاترک انجام گرفت،
یکی اتحاد شکل بود و یکی کشف حجاب .
آن وقت این اتحاد شکل و این کشف حجاب را در بوق و سرنا ،
بلند گوهای آنهاچه تعریف هائی کردند ،چه مداحی هائی کردند!
از آخوند که مخالف با این مسائل بود چه تکذیب هائی کردند،
چه شعر هائی گفتند!شاید برخی از شعر هایش را شنیده باشید.
چه شعر های هجوی می گفتند و گفتنی نیست .
بعد دیدیم که قضیه کشف حجاب قضیه ای نبود که
این ها بخواهند برای خانم ها خدمت بکنند
این ها می خواستند که این طبقه و این قشر را هم
با زور آزمائی و فشار نابود بکنند.{صحیفه نور ج.6 ص.182)
امروز هفدهم دی است من یادم هست
(هر کس سنش به سن ماهاست یادش هست)
که هفده دی چه شرارتی کرد این آدم !چه قدر به این ملت فشار آورد،
چه اختناقی ایجاد کرد،چه محرماتی را هتک کرد، چه قدر
سقط جنین شد در هفده دی ،چه قدر ماموران و دژخیمان
به مردم تعدی کردند و به زن ها تجاوز کردند
و زن ها را از توی خانه ها بیرون کشیدند .
این مال پدرش که من نمیتوانم شرحش را بدهم .
آن کارهائی که کرده است نمی شود شرحش داد .
این در آن عالم معلوم می شود ،این عالم نمی توانیم ما بفهمیم
،نمی توانیم بفهیم چه جانوری بود.{ صحیفه نور ج.4 ص.153}
چرا ما قدر این دورانی را که در آن هستیم نمی دانیم ؟