بی شما
با شما سنجیــده خواهد شد همــه معیارها
بی تو ناهنجــار خواهد شـــد همه هنجارها
بی شمــا بودن شروع ناکجاهـــا رفتن است
بر سرم آوار خواهـــــد شد همـــه دیوارهـــا
گـــر گُـــذار مقـــدمت از یک بیابـان بگـــذرد
بوستان می روید از هر شاخه ای از خارها
مکتبت سلمــان و مقداد و ابوذر پرور است
درس بایـــد خوانــــد پــای مکتـب عمـــارها
تا که شاید مثل میثم طعـــم دارت را چِشَـم
من نمــــاز عشـــق می خوانم به پای دارها
از همــــان روزی که ایوان طــلا را دیده ام
خواب صحنت میهمان چشم من شد بارها
دوری ازصحن وسرای تو مریضم کرده است
گـــاه گاهی هــــــم بیا بر بستــر بیمارهــا
با شمــــا باشم ، مزارم نور باران می شود
بی شما پُـــر میشود قبــــرم ز نیش مارها