به روایت یک عکاس
روایت یک عکاس:
«همه مادرها، یک یادگاریای از فرزندشان نگه داشته بودند.
اینها تنها چیزهایی بود که آرامشان میکرد. یک چیزی مثل دست خط، لباس، پلاک، عکس و… یکی از عجیبترین یادگاریها را من در فسا دیدم. در خانه مادر شهیدی که همه لحظههایش را داخل حیاط زیر درختی میگذراند که پسرش کاشته بود. همه چیز این مادر زیر این درخت بود، نمازش، غذایش، خوابش… گریه کردنش یا مادری که در شمال از او عکس گرفتم و البته قبل از این اتفاق در شلمچه با او آشنا شده بودم. این مادر هرسال وقت نوروز میرفت شلمچه دعا میکرد و میگفت: پسرم برگرد. امسال دیگر برگرد. برای او شعر و لالایی میخواند… یک شب رفتم شمال خانه اینها ماندم، خانه پر از یادگاریهای پسرش بود. به او گفتم پسر مادر شهید صبوری با دیانای پیدا شده، شما هم برو آزمایش بده. مدتی بعد هم خبردار شدم که آزمایش داده و پسرش بعد از این همه سال پیدا شده و البته این مادر فقط پنج ماه بعد از پیدا شدن فرزندش زنده ماند. ?
#ما_چه_می_فهمیم_درد_انتظار_را
سلام خوشحالیم که به روزید