باران تند
دیشب بارون تندی می اومد
رفتم حیات که رخت ها رو از رو بند جمع کنم که خیس نشن
تند از ترس این که خودم خیس نشم مشغول جمع کردن رخت ها بودم
که یک لحظه به فکر عمیقی فرو رفتم طوری که دیگه خیس شدن
برام مهم نبود
یک لحظه توی این فکر فرو رفتم که
چی میشد توی یه روز بارونی توی یه جایی که
من خیلی وقته آرزوی دیدنش رو دارم باشم
کربلا ، بین الحرمین
توی یه روز بارونی
وای چه حسی