امام زمانم
اللهم عجل لولیک فرج
اللهم عجل لولیک فرج
ناگفته هایی از ارتباط حضرت خضر با امام زمان(عج) 1
…در شرح حالات نبی الهی حضرت خضر متوجهشدیم که ایشان دارای چه جایگاه با عظمتی و صاحب کمالات بالایی هستند و از طرفی چندین بار یادآور شدیم که ابیشان را خداوند برای مأموریتی ویژه خلق فرموده است ، مأموریتی که یک لحظه آن را هر کدام از انبیاء و اولیاء اگر می داشتند ، باعث افتخار و مباهات آنان در عالم خلقت می شد .
این مأموریت بزرگ برا امام صادق(علیه السلام) این گونه بیان می فرمایند :
« و اما بنده صالح ، خضر(علیه السلام) را خداوند عمر طولانی عنایت فرمود نه به خاطر نبوتی که برایش تقدیر کرده باشد ، یا کتابی بر او نازل فرماید و نه آئیتی که شرایع دیگر را نسخ نماید و نه برای امامتی که بندگان خود را به اقتدای به او ملزم سازد و نه اطاعتی که بر او فرض فرماید ، بلکه چون در علم خداوند تبارک و تعالی گذشته بود که عمر قائم(علیه السلام) در دورات غیبت طولانی خواهد شد تا آنجا که بندگان او را باور نکنند و آن عمر طولانی را انکار نمایند ، خداوند عمر بنده صالح (خضر(علیه السلام) ) را بدون سبب طولانی ساخت به خاطر استلال به وسیله آن بر عمر قائم(علیه السلام) ، تا این که دلیل و برهان معاندین را قطع نماید که می گویند برای مردم از سوی خداوندحجتی نیست ». ( کمال الدین ج2 ص26 از قول پیامبر اکرم ص ، (منتخب الانوار ، ص86)) در واقع طبق این روایت حضرت خضر(علیه السلام) به عنوان دلیلی برای توجه پیدا کردن به وجود مقدس امام زمان معرفی می شود .
و در جای دیگری نیز می حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می فرمایند : « خضر(علیه السلام) از آب حیات آشامیده ، پس او زنده است و نمی میرد تا در صور دمیده شود و البته او نزد ما می آید و بر ما سلام می کند ،صدایش شنیده می شود ولی خودش دیده نمی گردد و او هر جا که نامش به میان آمد حاضر می شود ، پس هر که از شما او را یاد کرد بر او سلام کند ، او هر سال در مراسم حج حاضر است تا تمام مناسک را انجام می دهد و در عرفه توقف می کند ، و بر دعای مومنین آمین می گوید ، و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غیبتش به وسیله او به انس مبدل می سازد و تنهاییش را به وسیله او برطرف می سازد . (کمال الدین سراج ج2 ص390 –سرمشق و محور نوشته های ما در این کتاب بر اساس این فرمایش امام رضا(علیه السلام) می باشد .)
مأموریتی که حضرت اباعبدالله الحسین و امام صادق(علیه السلام) در آرزوی داشتن آن جمله مشترکی را می فرمایند که :«لو الدرکته لخدمته ایان حیاتی»(غیبت نعمانی ص245؛فرهنگ سخنان امام حسین(علیه السلام) ص123ح67محمددشتی) یعنی اگر زمان فرزندم مهدی(علیه السلام) را درک می کردم ، تمام عمر خدمتگزار او می شدم ». یعنی در همبن زمانی که همکنون هستیم.
آری با معرفی شخصیت حضرت خضر(علیه السلام) که سینه اش مخزن اسرار و علوم الهی و روحش متصل به معارف و حقایق پروردگار ، مأمور به باطن است و استاد پیامبر اولوالعزم و بزرگی همچون حضرت موسی(علیه السلام) ، خواستیم یک مطلب را بگوییم و همه را متوجه این نکته مهم و قابل توجه کنیم که : « با همه خصوصیات ، ایشان ملازم ، خدمتگذار و مونس تنهایی امام زمان ما هستند.»
امام زمانی که هریک از معصومین(علیهم السلام) در ابراز محبت به ایشان مطالبی را بیان فرموده اند که به نمونه هایی از آن ها اشاره می کنیم (و این جملات در واقع تذکری است برای ما)
پیامبر اکرم ص می فرمایند : « پدر و مادرم فدای تو باد که همنام من و شبیه من و شبیه موسی بن عمران هستی » . ( بحارالانوار ، ج ، ص 108)
امیر المومنین(علیه السلام) می فرمایند :« پدرم به فدایت ، چقدر مشتاق دیدن او هستم ، آه آه چقدرم شتاق دیدن یاران او هستم.»(بحارالانوار ، ج51 ، ص36)
امام باقر(علیه السلام) می فرمایند : « اگر من زمان او را درک می کردم ، جانم را پیش کش و فدایش می کرد م.»(بحارالانوار،ج52،ص243)
امام صادق(علیه السلام) در حالی که اشک از چشمان مبارکشان جاری و زانوی غم بغل گرفته اند ، می فرمایند : « آقای من غیبت تو خواب ر ازا دیدگانم ربوده و خاطرم را پریشان شاخته و آرامش دلم را از من سلب کرده و مصیبت های سختی بر من وارد کرده است ، که هرگز تسلی نمی یابد . »(بحارالانوار ، ج51 ، ص219)
امام کاظم(علیه السلام) می فرمایند :« پدرم به فدای قیام کننده به امر خدا باد.» »(بحارالانوار ، ج83 ، ص81)
امام رضا(علیه السلام) می فرمایند : پدر و مادرم به فدای کسی که همنام جدم ص و شبیه به من و شبیه موسی بن عمران است . » (عیون اخبار الرضا ، ج2 ، ص6)
و مهم تر از همه آیات بسیاری که طبق روایات معصومین(علیه السلام) در مورد حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) نازل شده است و ما به یکی از آن ها که نشانه ی امر پروردگار است به داشتن شوق ظهور ، اشاره می کنیم : « وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ»(و(منکران رسول)مىگويند: چرا معجزهاى از پروردگارش بر او نازل نمىشود؟ (تا مردم مطیع شوند) بگو: غيب (و معجزات)برای خدا(و به فرمان او) است، شما (کافران) منتظر باشید، من هم با شما از منتظرانم.» (سوره یونس ، آیه20 امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمودند : مرا از «الغیب» حجت قائم(علیه السلام) باشد . (بحارالانوار، ج51، ص52)
اما هیچ با خود فکر کرده ایم که چرا خداوند ، شخصیتی از امت های گذشته را انتخاب و مونس تنهایی امام زمان ما قرار داده است ؟ اصلا چرا تنهایی ، مگر خداوند ایشان را برای غربت و تنهایی آفریده است ؟ آیا بعید نیست از خدای حکیم ، که چنین شخصیتی را که جانشین او و حجتش بر مردم است ، خلق کند و بعد او را در غربت و تنهایی بگذارد ؟
حضرت امیرالمومین(علیه السلام) که خود مظلوم ترین بود و مردم او را تنها گذاشتند ، می فرماید : «صاحب هذا الامر الشُرید الطّرید الفرید الوحید»(بحارالانوار، ج51، ص120) خیلی عجیب است ! یعنی امام زمان که صاحب امر حکومت جهانی است ، او غریب ، طرید و تنهاست . اصلا می دانید معنای طرید چیست ؟ یعنی خیلی تنها ، یعنی کسی که مردم او را از خود طرد و دور کرده اند و به او توجهی نمی کنند!!
خیلی بعید به نظر می رسد که حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) که خود محور عالم خلقت هستند و همیشه با ذات اقدس پروردگار مأنوسند ، نیاز به مونسی همانند حضرت خضر(علیه السلام) داشته باشند . و این که در روایات خضر(علیه السلام) را مونس تنهایی امام زمان(علیه السلام) معرفی کرده اند شاید منظور این باشد که ، همان گونه که وجود حضرت خضر و عمر طولانی ایشان دلیلی است بر وجود امام عصر (ارواحنا فداه) مونس تنهایی بودنش نیز دلیلی است بر غربت و مظلومیت امام زمان ، و شاید از این طریق خواسته اند به ما بفهمانند که چقدر مردم نسبت به امام زمانشان و مقام و جایگاهش بی توجهند که خداوند شخصیتی را از زمان های گذشته انتخاب فرموده تا مونس تنهایی ایشان باشد.
در واقع ما می خواستیم با بیان مأموریت حضرت خضر(علیه السلام) ، بررسی مختصری داشته باشیم در علت تنهایی اما زمان(علیه السلام) و بیان وظیفه خودمان در پایان دادن به این تنهایی و غربت .
امام مسئله این جاست که آیا تا به حال در مورد تنهای امام زمان و علت آن فکر کرده ایم؟ آیا تاکنون از طریقی دیگر یعنی با شناخت مأموریت حضرت خضر(علیه السلام) ، پی به غربت اماممان بردیم ، هیچ تأثیری بر ما داشته است ؟ آیا تا به حال فکر کرده ایم که نقش ما در دامن زدن به این آتش غربت و تنهایی چه بوده و وظیفه مان در پایان دادن به آن چیست ؟ مگر امام زمان با ما چه کرده است ؟ مگر ایشان بد امامی برای ما بوده اند ؟ مگر خدا به وسیله ایشان به ما روزی نمی دهد ؟ مگر خدا به خاطر وجود ایشان آسمان و زمین را حفظ و ثابت نگه نداشته است ؟ (بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء. ( مفاتیح الجنان –دعای عدیله)
پس چرا این قدر بی توجهی به مقام و جایگاهش ؟ چرا این قدر بی وفایی و بی تعهدی نسبت به وجود نازنینش ؟ چرا این قدر با گناه و معصیت ، توهین و بی احترامی به ساحت مقدسش ؟ و چرا این قدر غفلت نسبت به آن معدن رحمت پروردگار ؟
آیا آن وقتی که به مشکلات عدیده برمی خوریم ، زمانی که دچار انواع و اقسام بیماری های عجیب و غریب می شویم ، آن هنگام که سیل و زلزله ما را در بر می گیرد ، هیچ فکر کرده ایم که عاملش چیست ؟
چرا وقتی سیل و زلزله می آید و آن همه مصیبت به جای می گذارد عده ای را در خود فرو می برد ، همه اش به دنبال این هستیم که مثلاً فلان سد ضعیف بوده و یا بنای خانه ها محکم نبوده است ؟ در صورتی که از مضمون روایات این طور فهمیده می شود که : « لولا حجه لساخت الارض باهلها» اگر حجت خدا نباشد و مردم نسبت به امام زمانشان بی توجه شوند ، زمین اهل خود را فرو می برد .» چرا وقتی که باران نمی بارد سوراخ شدن لایه اوزون را مقصر می دانیم در حالی که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم : « بکم ینزل الغیث» یعنی خداوند به واسطه شما و به خاطر شما ست که باران نازل می کند». و چراهای بسیار دیگر
ای روح دعا سلام مهدی جان
1170 بهار وخزان گذشت ونیامدی. سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده.
عمری است که برای آمدنت بی قرارم. یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم. ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند.
آقا جان! حیف نیست ماه شب چهارده پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند، حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد.
بیا وقرار دل بیقرارم شو. بیا و صداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن. بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم. تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا.بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم.
یوسف فاطمه! کی طنین دلنواز انا بقیه ا… تو از کعبه مقصود ، جانها را معطر می نماید. کی کعبه ،به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گذارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد. برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم. آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم.
بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام.
نازنینم! تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امّن یُجیب منی .
آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم . قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است.
کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس…
میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما، مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد.
حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید.
خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد.
پس بیا از پس کوچه های انتظار، بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند، بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام، بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است.
محبوبم! هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود. عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق! می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟
یابن الزهرا!"لیت شعری أین استقرت بک النوی". کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت.
بنفسی أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت.
آقا جان! دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد. کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟
کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟
بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند.
یاس سفیدم! بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی” تأویل گردد. بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم.بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا…
دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد. بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید” را تفسیر می نماید. آقا جان!بحق کوچه وچادر خاکی بیا،بیا که سید علی ماتنهاست وچاهی ندارد که غصه هایش را بااو در میان بگذارد. بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند.
ای پیدا ترین پنهان من! تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم. نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم. پس بیا که نذر خود را ادا کنم.
ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم. فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم. در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم. به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم.
به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم.
کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد
کاش می شد که در این دیار غربت و میان موج غمها به سکوت سرد وسنگین رخصت خاتمه می داد
کاش می شد جمعه ما شاهد ابروی زیبای تو می شد
کاش می شد دیده نا قابل ما فرش کیسوی تو می شد
کاش می شد انتظار منتظر بپایان رسد و هوا میزبان یاس ها ونسترن ها خاک پای مهدی زهرا شود
کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوی و برای فرج دعا کنی
کاش می شد…
پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برام زیارتنامه بخوان…
جوان شروع کرد به خوانـدن ،سـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع).
جوان پرسیـد:امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
گفت:پــس سلام کن.
مـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت:
السلام علیک یـا حجة بن الحسـن العسکری
جوان لبخند زد:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة»
مبادا امـام زمـان کنارمان باشد و او را نشناسیم…
اللهم عجل لولیک الفرج
“معادله انتظار….”
ســوره یوســـف را که می خـوانـیم!
از آیـه آیـه اش عـطــر یوســف ما به مشــامـ می رسـد!
غـیبت یوســف از چاه شــروع شــد، غـیبت یوســف ما از ســرداب!
یـعـقـوب به یوسـفش رســید خـــدایـا…
چرا ما………. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی!!!
یعقوب چقدر نذر کرد، تا یوسفش پیدا شود؟؟؟
یعقوب ،، نذر نکرد…..
یعقوب ،، مضطر شد…..
و ما هنووووووز، سرگرم بازی های کودکانه دنیاییم….
تمام جمعه ها در پی هم میگذرند…
و ما هنوز فقط و فقط با زبانمان، یوسف را طلب میکنیم….
همان زبانی که غیبت میکند….
همان زبانی که نیش میزند….
همان زبانی که می درد….
همان زبانی که دل میشکند….
همان زبانی که می رنجاند….
همان زبانی که اسرار دیگران را فاش میکند…
همان زبانی که ذکر خدا … انتظار فرج.. محبت اهل بیت… فقط و فقط لغلغه هر روزه اش است،،
که اگر جز این بود…
باید زبانمان بعد از این همه سال دعای فرج خواندن…. با مردم مهربان میشد….
باید همدل میشدیم ….
باید وفادار میشدیم …..
کمی فکر کنیم!!!!
انتظار یعقوب کجا؟؟؟؟ و انتظار ما کجا؟؟؟؟؟
یقین یعقوب کجا؟؟؟؟ و یقین ما کجا؟؟؟؟؟
معادله حل شد!!!!!!!!!
چرا یعقوب به یوسفش رسید…
اما؛؛؛؛
ما نمیرسیم؟؟؟؟؟؟
ما باید از خودمان شروع کنیم……
راه رسیدن به یوسف، از درون ما میگذرد….
از درون ما…..!!!
باید برخیزیم!!!
برای ابتلای وجودمان به درد انتظار…
برای سلامت قلبهایمان تا چشیدن طعم شیدایی انتظار…
یادمان باشد؛
تا قلب مان سالم نشود،، شیفته اش نخواهیم شد….!!!
منتظرش نخواهیم بود!!!
ملاقاتی نیز درکار نخواهد بود!!!!!