اسلام ناب محمدی یعنی چه؟
هیچ می دانیم که \"اسلام ناب محمدی\” یعنی چه یا تنها چیزی را همچنان طوطی وار حفظ کرده ایم و تکرار می کنیم. بسیاری در تاریخ ادعای اسلام ناب محمدی داشته اند و حتی مدعیان آن در دوران کنونی نیز کم نیستند. نمونه بارز آن در تاریخ، خوارج بودند که نماز شب شان ترک نمی شد و چون در شریعت بر دیگران پیشی گرفته بودند، تصور می کردند اسلام ناب محمدی را می شناسند! کسانی که صلح و مدارا را خیانت و حتی خروج از دین اسلام می شمردند، پیامبر اسلام و امامان نبودند، بلکه خوارج بودند! آنانی که نه صلح پیامبر را با کفار و مشرکان و زندگی مسالمت آمیز با اهل کتاب را درک کردند و نه صلح و مدارای امام حسن با معاویه را. مصداق عینی آن نیز در دوران امروز طالبان و سلفی ها هستند که رفتار برطبق قرآن و سنت را قانون اساسی خود می دانند و اصلاً سلفی یعنی کسی که بر طبق عمل پیشینیان-پیامبر، مسلمانان صدر اسلام و صحابه و امثال هم- رفتار می کند و ایشان نیز ترور بی گناهان و ناشناسان را منش اسلام ناب محمدی خود می دانند و کشته شدگان خود را شهید!! تجربه نشان داده است که اکثراً غلظت در شریعت و عمق بخشیدن به تعصبات و گسترش شعائر دینی را با اسلام ناب محمدی عوضی می گیرند، اما چنان که قرآن در سوره آل عمران می فرماید در حقیقت از پی آنچه در دل خود دارند می روند.
پس بشنو که قصه نمی گویم، بلکه غصه دل باز می کنم: اسلام ناب محمدی یعنی درک روح دین اسلام در اهداف، روش و منش به وسیله قرآن و رفتار محمد: رحمت و عدالت. اسلام ناب محمدی یعنی درک نبرد بدر در کنار صلح حدیبیه، نه تنها توجه به یکی از آن ها. اسلام محمدی یعنی بیاد آوردن زجرها و شکنجه هایی که مسلمانان بدست جنایتکاران در مکه دیدند و حتی برخی از آن ها شهید شدند، ولی پیامبر هنگام فتح مکه فرمود: امروز روز بخشایش است و عجبا که برخی از دشمنان عاقل اش او را بهتر از پیروان متعصب اش شناختند و اعتراف کردند که محمد از دیوارها وارد نمی شود، او از قلب ها وارد می شود و این پیروزی جاودانه است. اسلام محمد یعنی همان گونه که ایستادگی در مقابل ظالم یک ضرورت دینی است، بخشایش و رحمت ضرورت دیگر دینی است، چنان که قرآن از مومنانی که تنها به عدالت می اندیشند، می پرسد: آیا نمی خواهید که خود بخشیده شوید. اسلام محمد، یعنی احترام به همزیستی ادیان – هم چنان که در پیمان نامه های آن حضرت با یهودیان و مسیحیان عصرش آمده است-، یعنی پیروزی با فتح آزادانه قلب ها، نه پیروزی به زور و با کشورگشایی ها. آن کس که تفاوت این دو را نمی داند، پیامبر اسلام – پیامبر رحمت- را با چنگیزخان عوضی گرفته است.
او پیرو اسلام ناب محمدی نیست که پیرو دین ناب چنگیزخان و فاتحان جنایتکار است. اسلام ناب محمد به معنی پایبندی عملی خودمان به اخلاقیات است، نه این که مدام دشمنانمان را به اخلاق توصیه کنیم، ولی خود چون اسم مان را مسلمان گذاشته ایم، هر چه دلمان می خواهد می کنیم و حتی به دوستان خود دروغ می گوییم و به نزدیکان خویش بهتان می بندیم، چه رسد به دشمنانمان. با رقبای دوستمان عادلانه رفتار نمی کنیم، اما به دشمنانمان توصیه می کنیم که رعایت عدالت را در موردمان بکنند؟! این است اسلام “من در آوردی ما”!! اسلام ناب محمدی زمانی متجلی می شود که آیات تند سوره منافقون نازل می شود، و حتی یکی از مسلمانان جوان از پیامبر در مورد کسب تکلیف نسبت به قتل پدر منافق اش می پرسد و حضرت می فرماید: «با او مدارا خواهیم کرد.» تاریخ اسلام را کرده ایم تاریخ جنگ های پیامبر. در حالی که روزهایی را که آن حضرت در دفاع مقابل محاربان به سر می برد، یک صدم از ۲۳ سال رسالت وی نمی شود. اسلام قرآن یعنی توجه به جهاد، به معنی جهد و کوشش و ایستادگی، نه حرب و محاربه و کشتار. چون که همان قرآن در جایی دیگر از قول هابیل به قابیل فرمود: «اگر دستان خود را دراز کنی تا مرا بکشی، دستان خود را دراز نخواهم کرد تا تو را بکشم، چرا که از پروردگار جهانیان می ترسم». و در جایی دیگر می فرماید: اگر یک نفر را به ناحق بکشید، انگار که همه جهانیان را کشته اید. آیا نص صریح از این واضح تر؟
پشتم می لرزد، وقتی به اعمال خودمان می نگرم و مقایسه می کنم با رفتار محمد و با وجود آن علّو روح، هنگام مرگ از دیگران می خواهد که اگر حتی نادانسته حقی را در حد تازیانه ای که به اشتباه به دیگری زده، ضایع کرده قصاص کنند!؟ - انسان وقتی تا بدین حد بزرگ منشی را می شنود، ناخودآگاه بغض اش می گیرد. خودمانیم ما آن جستجوگر اسلام ناب محمدی نیستیم، بدنبال منفعت خودیم و آیات و سیره پیامبر را نیز بهانه و توجیه رفتارهای خودخواهانه خویشتن ساخته ایم. بی سبب نیست که در روایات معصومین ما به کرّات آمده است، هنگامی که مهدی موعود بیاید، انگار که دین جدیدی آورده است و همان گونه که خوارج به اسم اسلام ناب، حضرت علی را تکفیر کردند، ما نیز به نام اسلام ناب و من در آوردی خود، آن حضرت را نیز تکفیر می کنیم و شاید آنانی که کمی منصف تر اند، پس از شهادت اش (در حقیقت با دستان جهل خودشان) برایش گریه کنند، و چنان که تاریخ نشان داده، می پنداریم این تنها کاری است که از دستمان برای بزرگان دینی مان بر می آید و به خیال خود از این طریق گناهانمان نیز بخشیده می شود!!
اما بدانیم که تنها خود را فریب می دهیم و آنچه می کنیم با خود می کنیم و روزی در پیشگاه الهی بابت \"اسلام ناب من درآوردی خود\” محاکمه خواهیم شد. وای بر ما، وای بر ما…؛ به خود بیاییم، و به حساب خود رسیدگی کنیم، پیش از آن که به حسابمان رسیدگی شود، چنان که انگار تاکنون خواب بودیم و اینک دوباره متولد شده ایم؛ به همان معنا که عیسی مسیح فرمود: کسی وارد ملکوت خداوند نمی شود، مگر این که دوباره متولد شده باشد.
———————————–
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکترای فلسفه و ادیان از تگزاس آمریکا