آخوند فاسد
امام خمینی(ره):?ساواک پیش من محترم تر از آخوند فاسد است!
امام خمینی(ره):?ساواک پیش من محترم تر از آخوند فاسد است!
ملا احمد نراقی از مرحوم خواجه_نصیر_الدین_طوسی
نقل می کند :
که قوی ترین سبب رزق و روزی اقامه ی نماز با خشوع و خضوع است . سپس قرائت سوره ی مبارکه واقعه خصوصا در شب ها و قرائت سوره های مبارکه ی یس و ملک در صبح ها است
? یاسین مغربی، ص87عه
آﺩﻣﯽﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺻﻮﺭﺕ #ﺣﻖ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ #ﻧﮕﺎﻩ_ﮐﻨﺪ،
ﻭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ
#ﺩﺳﺖ_ﮐﺴﯽ ﮐﻪ بر ﺯﻣﯿﻦ #ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻨد.
از کجا بدونم از چشم خدا افتادم یا نه⁉️
?بسیار زیبا و شنیدنی?
?استاد #فاطمی_نیا
1 دقیقه
☘کلیپ. عذاب وحشتناک ودردناک
✔عاقبت سخت غیبت کننده وشنونده
✔✔ بسیار تأثیرگذار ،آموزنده
ازدست ندهید
بنشین و فکر ڪن?
#آیت_الله_مجتهدی
?خداوند چقدر به ما نعمت داده است
خودش میفرماید:
نمی توانید نعمت های من را بشمارید☺️
یڪی از?بزرگترین نعمـت خـداوند
این است که ما هـر چه گناه?مۍڪنیم..
او میپوشاند، اگـر مثلاً در پیشـانی ما
یک کنتور بود وهر یک گناه یک شماره میانداخت?
دیگر مـا آبـرو نداشتیم?
ما نمۍتوانستیم زندگـے بڪنیم یا اگـر
به جـای شماره انداختن بوی?ظاهری قرار
داده بود دیگر کسی طرف دیگری نمیرفت…!!
«لَوْ تَکاشَفْتُم مٰا تَدافـَنْتُم»
اگر از گناهان یکدیگر با خبـر
میشُدید، یکدیگـر را دفـن نمیکردید.
ببین خـــ✨ـدا چقدر مهربان است
که روی گناهـان ما سرپوش گذاشته استــ .
? شهید ابراهیم هادی ?
✅ ای کاش ما هم هنر جذب داشتیم …
خواهر شهید ابراهیم هادی می گفت :
? یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند،
عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین.
کاش مثل ابراهیم هادی هنر جذب داشتیم
ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد،
? نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
❓ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد.
❤️ طرف نماز خوان شد ، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد …
‼️ اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم ، دیگران را هم دزد تر نکنیم ?
دیدن این فیلم اجباری است
#پای_منبر_بزرگان
?نکاتی از حاج آقا #قرائتی ?
ما وظیفه داریم دعاکنیم
چه اجابت بشه چه نشه..
میفرمود مگه شما شیرجه تو آب میزنی هر دفعه چیزی از زیر آب میاری بالا..
دعا هم همینطوره..
قرار نیس هرچی بخوای از خدا بهت بده
در دعا تکلیف مشخص نکن !!
#حضرت_یوسف(ع) گفت خدایا زندان بهتره واسه من تا اینکه اسیر دام زنان بشم.
یوسف(ع) تو زندان فهمید با دعایی که خودش کرده افتاده زندان..
باید میگفت خدایا نجاتم بده از شر زنان
#حضرت_موسی(ع) گفت خدایا من به خیری که ازجانب تو بهم برسه نیازمندم.
خدا جریان را طوری چید که بخاطر آب دادن به بزغاله ها هم صاحب زن شد. هم مسکن.هم شغل.هم سرمایه.هم امنیت..
موسی بخاطر خدا رفت جلو کمک دختران شعیب کردخدا هم کمکش کرد همه چی بهش داد….
ماجرای جالب شیعه شدن سلطان محمد خدابنده توسط علامه حلی(ره)
یکی از ویژگیهای بزرگ در زندگی علاّمه حلّی شیعه شدن #سلطان_محمد_خان_خدابنده به دست وی است که موجب #تشیع بسیاری از افراد و گسترش و نشر کتابهای شیعه و رسمی شدن مذهب جعفری در ایران شد.
?توضیح اینکه:
ملاّ محمدتقی مجلسی در شرح «من لایحضره الفقیه» نقل میکند که:
?روزی شاه خدابنده به همسرش غضب کرد و در یک مجلس به او گفت:«اَنْتِ طالِقٌ ثَلاثا؛ تو را سه طلاقه نمودم»
شاه خدابنده از کار خود پشیمان شد، علمای اسلام را طلبید و از آنان خواست تا راه حَلّی ارائه دهند.
?همه گفتند:«هیچ راه حلی وجود ندارد جز اینکه همسر مطلّقه ات با مردی ازدواج کند و آن مرد بعد از آمیزش با او، او را طلاق دهد…»
شاه خدابنده گفت:«در هر مسأله ای، اختلاف و وجود دارد آیا بین شما در این مسأله اختلاف نیست؟» همه علما گفتند: نه
?یکی از وزیران شاه گفت: من یکی از علما را میشناسم که در شهر #حله سکونت دارد، به فتوای او اینگونه طلاق، باطل است (منظور او #علامه_حلی بود)
شاه خدابنده برای علاّمه حلّی نامه نوشت و وی را احضار نمود. علمای اهل سنت گفتند:«مذهب علاّمه حلّی باطل است، #رافضی ها بی عقل هستند!! و برای شاه، صحیح نیست که چنین افرادی را دعوت کند»
?وقتی که نامه شاه خدابنده به علاّمه حلّی رسید، علاّمه احساس وظیفه کرد و خود را از حلّه به سلطانیّه (پنج فرسخی زنجان)رساند.
به دستور شاه خدابنده مجلس بزرگی تشکیل شد علمای برجسته چهار مذهب اهل تسنّن در آن مجلس حاضر شدند، سپس علاّمه وارد آن مجلس گردید، ولی هنگام ورود، کفشهای خود را به دست گرفت و سلام بر اهل مجلس کرد و در کنار شاه نشست.
?علمای حاضر در مجلس به شاه گفتند:«آیا نگفتیم که علمای رافضی ها، ضعف عقل دارند؟!»
شاه گفت: آنچه را که او در ورود به مجلس انجام داد از خودش بپرسید.
علما به علاّمه حلّی گفتند:
1⃣چرا هنگام ورود در برابر شاه خم نشدی و سجده نکردی؟
علاّمه در پاسخ گفت:«رسول خدا(ص) عالیترین مقام حکومت را داشت و مردم تنها برای او سلام میکردند نه اینکه او را سجده کنند قرآن کریم میفرماید: «… فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلَی اَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مبارَکَةً طَیِّبَةً…» (نور6١)
و همه علمای اسلام اتفاق دارند که سجده برای غیر خدا، جایز نیست.
2⃣گفتند:«چرا رعایت ادب نکردی و در کنار شاه نشستی؟»
علاّمه در پاسخ گفت:«در مجلس جز در کنار شاه، جای خالی نبود»
3⃣گفتند:«چرا کفشهای خود را به دست گرفته و همراه خود آوردی؟ این کار را هیچ عاقلی نمیکند»
علاّمه گفت: ترسیدم پیروان مذهب حنفی آن را بدزدند چنانکه ابوحنیفه کفش رسول خدا (ص) را دزدید.
?علمای حنفی گفتند: این تهمت را نزن، در زمان رسول خدا (ص) هنوز ابوحنیفه متولّد نشده بود.
علاّمه گفت:«فراموش کردم شافعی این دزدی را کرد»
علمای شافعی فریاد زدند: تهمت نزن که تولّد شافعی روز وفات ابوحنیفه بود.
علامه گفت:«اشتباه کردم مالک این دزدی را کرد»
علمای مالکی فریاد زدند: ساکت باش! بین مالک و پیامبر (ص) بیش از صد سال فاصله بود.
علاّمه گفت:«پس احمد حنبل دزدید»
علمای حنبلی، منکر شده و مثل سایرین پاسخ دادند.
▪️در این هنگام، علاّمه رو به شاه خدابنده کرد و گفت:«دانستی که به اعتراف خود علمای اهل سنت هیچیک از رؤسای چهار مذهب در زمان پیامبر (ص) نبودند، پس این چه بدعتی است که اینان در آوردند و در میان مجتهدین خود، چهار نفر را انتخاب نموده اند و اگر مجتهدی از آنان اعلم و افقه و اتقی باشد، ولی فتوایش برخلاف فتوای آنان باشد، به قول او عمل نمی کنند؟!»
در اینجا بود که علاّمه گفت:«جامعه شیعه، مذهب خود را از امیرمؤمنان علی (ع) گرفته که آن حضرت جان پیامبر (ص) و پسر عمو و برادر و وصیّ آن حضرت بود»
▫️شاه خدابنده گفت: از این حرفها بگذرید من شما را برای امر مهمی دعوت کرده ام و آن اینکه:«آیا سه طلاق در یک مجلس واقع میشود؟»
علاّمه گفت: طلاق شما باطل است؛ زیرا شروط آن محقّق نشده است؛ چون یکی از شرایط آن استماع دو نفر عادل است، آیا دو نفر عادل شنیده است؟
شاه گفت: نه
علاّمه گفت:«بنابراین، طلاق واقع نشده است و همسر شما بر شما حلال است» (به علاوه سه طلاق در یک مجلس حکم یک طلاق را دارد)
سپس به بحث و مناظره با علمای مجلس پرداخت و همه آنان را مجاب کرد، شاه خدابنده در همان مجلس مذهب تشیّع را قبول کرد.
و از آن پس علاّمه، مورد علاقه مخصوص سلطان محمد خدابنده واقع شد و از امکانات حکومت به نفع اسلام و تقویت ارکان تشیّع، کمال استفاده را نمود.
و عجیب اینکه شاه خدابنده و علاّمه حلّی هردو در یک سال، یعنی سال٧٢6 هجری قمری از دنیا رفتند!
روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط-القدیمة) ج٩ ص٣٠
اسکن ?