بسم الله الرحمن الرحيم

رنگ خدا

چند دقیقه ای دلت را آرام کن

ارسال شده در 21 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در حجاب

 

رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرون پایگاه زهرا داره یه سری پرونده به آقا سید میده و باهم حرف هم میزنن.

 

اصلا وقتی زهرا رو میدیدم سرم سوت میکشید دلم میخواست خفش کنم

 

وارد دفتر بسیج شدم و دیدم سمانه نشسته:

 

-سلام سمی

 

-اااا…سلام ریحان باغ خودم…چه عجب یاد فقیر فقرا کردی خانوم

 

-ممنون..راستیتش اومدم عضو بسیج بشم..چیا میخواد؟!

 

-اول خلوص نیت 

 

-مزه نریز دختر…بگو کلی کار دارم

 

-واااا…چه عصبانی..خوب پس اولیو نداری

 

-اولی چیه؟!

 

-خلوص نیت دیگه 

 

-میزنمت ها

 

-خوب بابا…باشه…تو فتوکپی شناسنامه و کارت ملی و کارت دانشجوییتو بیار بقیه با من

 

خلاصه عضو بسیج شدم و یه مدتی تو برنامه ها شرکت کردم ولی خانوادم خبر نداشتن بسیجی شدم چون همیشه مخالف این چیزها بودن..

 

یه روز سمانه صدام زد و بهم گفت:

 

-ریحانه

 

-بله؟!

 

-دختره بود مسئول انسانی

 

-خوب

 

-اون داره فارغ التحصیل میشه.میگم تو میتونی بیای جاشا

 

وقتی اینو گفت یه امیدی تو دلم روشن شد برای نزدیک شدن به اقا سید و بیشتر دیدنش و گفتم .

-کارش سخت نیست؟!

 

-چرا ولی من بیشتر کارها رو انجام میدم و توهم کنارم باش….ولی!!

 

.-ولی چی؟!

 

-باید با چادر بیای تو پایگاه و چادری بشی 

 

-وقتی گفت دلم هری ریخت..و گفتم تو که میدونی دوست دارم چادری بشم ولی خانوادمو چجوری راضی کنم؟!

 

-کار نداره که.. بگو انتخابته و اونا هم احتمالا برا انتخابت احترام قائل میشن

 

-دلت خوشه ها.میگم کاملا مخالفن

 

-دیگه باید از فن های دخترونت استفاده کنی دیگه

 

توی مسیر خونه با سمانه به یه چادر فروشی رفتیم و یه چادر خریدم..و رفتم خونه و دنبال یه موقعیت بودم تا موضوع رو به مامان و بابام بگم.. .

 

-مامان؟

 

-جانم

 

-من تو گرفتن تصمیمات زندگیم اختیار دارم یا نه؟!

 

-اره که داری ولی ما هم خیر و صلاحتو میخوایم و باید باهامون مشورت کنی

 

بابا: چی شده دخترم قضیه چیه؟!

 

-هیچی…چیز مهمی نیست

 

مامان:چرا دیگه حتما چیزی هست که پرسیدی..با ما راحت باش عزیزم

 

-نه فقط میخوام تو انتخاب پوششم اختیار داشته باشم

 

بابا:هییی دخترم…ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد.. -نه پدر جان…منظور این نبود

 

مامان:پس چی؟!

 

-نمیدونم چه جوری بگم…راستش…راستش میخوام چادر بزارم

 

پدر : چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟!

 

مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها

 

-بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خردشون دادن که مخشو پوچ کردن.

 

-هیچی به خدا…من خودم تصمیم گرفتم

 

بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها دختر تهرانی چادری شده

 

-مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم…دختر خاله هات چی میگن..

 

-مگه من برا اونا زندگی میکنم؟!

 

-میگم حرفشو نزن

 

با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم

 

نمیدونستم چیکار کنم.کاملا گیج شده بودم و ناراحت از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم

 

ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم

یهو یه فکری به ذهنم زد.اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم

شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه.

.بالاخره فرمانده هست دیگه

 

فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید:

 

تق تق

 

-بله بفرمایید

 

-سلام

 

-سلام…خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه.. گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید.

 

-نه اخه با خودتون کار دارم

 

-با من؟!؟ چه کاری؟!

 

-راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم

 

چه خوب.چه مشکلی؟!

 

-اینکه اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشممیشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟!

 

-راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسولیت میخواستین چادر بزارین؟!

 

-اره دیگه 

 

-خواهرم ،چادر خیلی حرمت داره ها…خیلی…چادر لباس فرم نیست که خواهر…بلکه لباس مادر ماست…میدونید چه قدر خون برای همین چادر ریخته شده؟؟چند تا جوون پرپر شدن؟!چادر گذاشتن عشق میخواد نه اجازه.

 

ولی همینکه شما تا اینجا تصمیم به گذاشتنش گرفتین خیلی خوبه ولی به نظرم هنوز دلتون کامل باهاش نیست.

 

من قول میدم اون مسئولیت روبه کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین نه به خاطرحرف مردم.

 

http://telegram.me/joinchat/A8ElbjwgzhzZngoqtQZzQg

نظر دهید »

خدای من دور کعبه نیست

ارسال شده در 21 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در دل نوشته

خدای من نه دور کعبه است؛

 نه در کلیسا؛

 نه در معبد؛

 

 خدای من همین جاست…

 

کنار تمام دلواپسی هایم ؛ بغض هایم ؛ خنده هایم ؛

 

 خدای من؛ نمی ترساند مرا از آتش

 اما

 

 می ترساند مرا از شکستن دلی..

اشک آوردن به چشمی …

ناحق کردن حقی …

 

 

نظر دهید »

انسان پس از مرگ

ارسال شده در 21 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در داستان ها ومطالب خواندنی

 

ميدانيد که يک مُرده چه احساسي دارد،اين قصه را از اول بخوانيد

 

 

گفتند:"ما تا قبر نگهبان تو هستيم”

 

گفتم:"من که نَمُردَم من هنوز زنده هستم چرا مرا به قبر ميبريد وِلَم کنيد!!

 

 من هنوز حس ميکنم و حرف مزنم و ميبينم پس هنوز زنده ام!

 

با لبخندي جوابم را دادند و گفتند:"عجيب هستيد شما انسانها فکر ميکنيدکه مرگ پايان زندگي ست و نميدانيد که شما فقط خواب ي کوتاه ميديديد و آن خواب وقتي ميميريد تمام ميشود”

 

آنها هنوز مرا به سوي قبر ميکشند

 

 در راه مردم را ميبينم گريه ميکنند و ميخندند و فرياد ميزنند و هر کس مثل من دو نگهبان همراهشه!

 

ازشون پرسيدم چرا اينکار را ميکنند؟؟

 

گفتند:"اين مردم مسير خودشان را ميدانند آنهايي که به راه کج رفته بودند”

 

حرفش را با ترس قطع کردم:"يعني به جهنم ميروند!!!!”

 

گفتند:"بله”

 

و ادامه دادند"و کساني که ميخندند اهل بهشتند”

 

به سرعت گفتم:"مرا به کجا ميبرند؟؟؟؟”

 

گفتند:"تو کمي درست راه ميرفتي و کمي اشتباه..گاهي توبه ميکردي و روز بعد معصيت؛حتى با خودت هم رو راست نبودي و به اين شکل گم شدي”

 

حرفشان را دوباره با ترس قطع کردم:"يعني چي!؟!؟يعني من به جهنم ميرم؟؟؟”

 

گفتند:"رحمت خدا وسعت دارد و سفر طولانيست”

 

دور و برم را با ترس نگاه ميکردم و در يک آن خانواده ام را ديدم،پدرم و عمويم و برادرانم و فاميلهايم را!!

 

آنها مرا در صندوقي گذاشته و حمل ميکردند…به سوي آنها دويدم و گفتم:"برايم دعا کنيد”

 

ولي هيچکي جوابم را نداد-بعضيهاشان گريه ميکردند و بعضي ديگر ناراحت….

 

رفتم پيش برادرم گفتم"حواست به دنيا باشه؛تا فتنه اش چشمات رو کور نکنه

 

آرزو کردم که اي کاش صدايم را ميشنيد

 

آنها مرا به زحمت در قبر گذاشتند و بر روي جسدم خواباندند؛پدرم را ديدم که بر رويم خاک ميريخت؛و برادرهايم که همين کار را ميکردند…من همه مردم را ميديدم که بر رويم خاک ميريختند

 

آرزو کردم که اي کاش جاي آنها در دنيا بودم و توبه ميکردم

 

نشستم و فرياد کشيدم"اي مردم حواستان باشد که دنيا گولتان نزند”

 

اي کاش نماز صبح را خوانده بودم

 

اي کاش نماز قيام را خوانده بودم

 

اي کاش دعا کرده بودم که خداوند هدايتم کند و توبه ميکردم و گريه…و روزانه توبه ام را تجديد ميکردم و گناهانم را تکرار نميکردم…مسبب نميشدم…سنگدل نميبودم…معصيت نميکردم..و براي اين مردم دعا ميکردم…و معصيت نميکردم…و معصيت نميکردم…و معصيت نميکردم…

 

آيا تو شنيدي چه گفتم؟

 

پيامبر صلى الله عليه وسلم ميفرمايد: اگر همه اسمانها و زمين در يک کفه ترازو و لا اله الا الله در کفه ديگر ترازو باشند وزن لا اله الا الله بيشتر است

 

پس با افتخار اين جمله را بگو و براي افرادي که ميشناسي بفرست تا در کمترين زمان صدها و شايد ميليونها نفر اين ذکر گرانبها را بگويند و شما هم ثواب ببري

 

نظر دهید »

حدیث مهدوی

ارسال شده در 21 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در ائمه معصومین

امام صادق ع:

 

✳️«کسي که به همه ي امامان (عليهم‌السلام) معتقد باشد و حضرت مهدي (ارواحنا فداه) را رد کند، مانند کسي است که همه ي پيامبران را بپذيرد و رسالت پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) را رد کند».پرسيدند: اي فرزند پيامبر! مهدي از تبار شما چه کسي است؟ فرمود:«الخامس من ولد السابع، يغيب عنکم شخصه و لا يحل لکم تسميته».«او پنجمين فرزند هفتمين امام است. خود او از ديدگان شما غايب مي شود و بردن نام او بر شما روا نخواهد بود».

 

????کمال الدين صدوق/ ص333 و اثباة الهدة/ ج3/ ص470

 

تعجیل در ظهور صلوات

 

1 نظر »

نامه ای از جانب خدا به تمامی انسان ها

ارسال شده در 21 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در مناجات

 

 

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده‌ ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام

????( ضحی➖1-2)

 

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی.

(یس➖30) 

 

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.

(انعام➖ 4) 

 

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام

(انبیا➖87) 

 

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.

(یونس➖24) 

 

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری 

(حج➖73) 

 

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید ، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی ، چه گمان هایی .

(احزاب➖10)

 

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن.

(توبه➖118)

 

 تفکر در قرآن

 

 

 

ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج

 

وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی

(انعام➖63-64) 

 

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرف کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای.

(اسرا➖83) 

 

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟

(شرح➖2-3)

 

غیر از من چه خدایی برایت خدایی کرده است ؟

(اعراف➖59)

 

پس کجا می روی؟

(تکویر➖26)

نظر دهید »

نماز اول وقت

ارسال شده در 20 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در سخن بزرگان

5 نظر »

همه آرزویم

ارسال شده در 20 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در عکس نوشته های زیبا

2 نظر »

کشتی نجات

ارسال شده در 20 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در عکس نوشته های زیبا

1 نظر »

عواقب عاق والدین

ارسال شده در 20 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در ائمه معصومین

 

 

1) سلب توفیق در انجام عبادات و ترک گناهان. امام رضا(ع) در این باره می فرماید:

【خداوند، عقوق والدین و نافرمانی از آنان را حرام کرده است؛ زیرا این کار باعث سلب توفیق الاهی در اطاعت از دستورات او می شود】

2) جلوگیری از استجابت و برآورده شدن دعا. امام صادق(ع) فرمود:

【یکی از گناهانی که مانع قبول شدن دعا می گردد، و هوا را تیره می کند، عقوق والدین است】و تیره شدن هوا کنایه از این است که بی احترامی به والدین مانع ادراک قلب نسبت به حق است.

 

3) شقاوت و بدبختی. امام صادق(ع) می فرماید:

【آزار رساندن به پدر و مادر، جزو گناهان کبیره است؛ زیرا خداوند کسی که مورد عاق والدین قرار گرفته است را گناه کار و شقی و بدبخت قرار داده است】

4) مورد لعن و محروم شدن از رحمت خداوند. امام صادق (ع) فرمود:

【ملعون است، ملعون است کسی که پدر یا مادرش را کتک بزند. ملعون است، ملعون است کسی که والدین خود را آزار دهد】

 مقصود از لعن در آخرت؛ عقوبت الاهی و در دنیا؛ انقطاع و دور شدن از قبول رحمت‏ و توفیق خداست‏.

5) پذیرفته نشدن نماز. امام صادق (ع) فرمود:

【کسی که نگاه غضب آلود به پدر و مادرش کند، هر چند که آنها به او ظلم کرده باشند، خداوند هیچ کدام از نماز هایش را قبول نمی کند】

 

منابع:

 شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 479، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1358ش

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالحدیث، ج 4، ص 257، چاپ اول، دارالحدیث، قم، 1429ق.

علل الشرایع، ج 2، ص 479.

 کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، نعمة عبدالله، ج 1، ص 150، دار الذخائر، قم، چاپ اول، 1410ق؛ شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، ج 16، ص 281، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق.

الکافی، ج 4، ص 65.

 

 

#عاق_والدین

#احادیث_عواقب_عاق_والدین

 ‌___________

 

1 نظر »

سفر معلوم

ارسال شده در 20 شهریور 1395 توسط عاطفه اسلامي در دل نوشته

صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است

 

آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است

 

به خودش روز زمین مثل پدر می پیچد

 

از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است

 

وسط حجره تنش روی زمین افتاده

 

بین گرداب بلا مرد خطر معلوم است

 

باقر آل پیمبر بدنش میلرزد

 

در شب حادثه ای تلخ سحر معلوم است

 

كمرش زخمی زنجیر و غم شلاق است

 

اشك می بارد و داغی ِ شرر معلوم است

 

یاد آن كوچه و بازار و غم ناموس است

 

خون رگ های عمو بین گذر معلوم است

 

سنگ های سر كوچه چه شتابی دارد

 

از سر نی به زمین خوردن سر معلوم است

 

به روی پیرهنی كه كفنش شد آخر

 

حال جای قدم چند نفر معلوم است

 

زینب زیر لب گفت كه تشنه است سرش را نبرید

 

در نگاهش چه غمی باز مگر معلوم است

 

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 114
  • 115
  • 116
  • ...
  • 117
  • ...
  • 118
  • 119
  • 120
  • ...
  • 121
  • ...
  • 122
  • 123
  • 124
  • ...
  • 187
 تماس
بسم الله الرحمن الرحیم سلام...به وبلاگ مذهبی فرهنگی خیلی خوش اومدین! امیدوارم مطالب وبم براتون جالب باشه و بتونم برای پیشرفت کشورمون و ظهور امام زمانمون یه قدمی بردارم.. منتظر نظراتتون برای هر چه بهتر شدن این وبلاگ هستم... "یا علی"  ترسم که شعر مزار من این شود او هم جمال یوسف زهرا ندید و رفت... اللهم عجل لولیک الفرج آنطور که هستي‌ باش ،.... صداقت مؤثرترين تيري است که به قلب هدف مي‌‌نشيند ،.... هدفت را با نقشه‌هاي جوراجور آلوده مکن‌ ،... خودت باش ،.... افتاده باش ،... نه‌ ذليل ،... شوخ باش ،... نه‌ مسخره ،.... آزاده باش ،،... نه‌ ياغي ،... مطمئن باش ،... نه‌ ساده ،.... از خود ،... راضي باش ،.... نه‌ از خود راضي ،... صبور باش ،... نه‌ در کمين ،.... آنوقت خواهي ديد که کليد را در دست خود خواهي داشت!!  ان شاء الله

موضوعات

  • همه
  • آینه خدا
  • ائمه معصومین
  • احکام
  • اخبار حوزه علمیه معصومیه
  • اخبار فضای مجازی
  • اربعین
  • امام زمان
  • بانوان در حماسه کربلا
  • تدبر در آیات و سوره های قرآن کریم
  • تربیت فرزندان
  • حجاب
  • حیوانات در قرآن
  • داستان ها ومطالب خواندنی
  • دانستنی های جالب
  • دانستنی های قرآنی
  • دل نوشته
  • دهه فجر
  • دومین همایش فعالان فضای مجازی
  • دیدنی های ایران
  • روز نوشته های من
  • سبک زندگی
  • سخن بزرگان
  • شهدا و دفاع مقدس
  • طب سنتی و بسته سلامت
  • طنز
  • عکاسی من
  • عکس نوشته های زیبا
  • ماه رجب
  • ماه رمضان
  • محرم
  • مدافعان حرم
  • مقام معظم رهبری
  • مناجات
  • مناسبت ها
  • وصیت نامه شهدا
  • پاسخ به برخی از شبهات دینی و مذهبی
  • کالای ایرانی
  • کلاس اخلاق عمومی

رتبه

    کاربران آنلاین

    • دل تنگ نجف
    • نورفشان
    سوره قرآن
    مهدویت امام زمان (عج)
    مهدویت امام زمان (عج)
    ذکر روزهای هفته

    تقویم

    اوقات شرعی

    آمارگیر وبلاگ

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان